وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
پارت دوازدهم
ویو کوک
کلی فن دورم بودن دیگه نتونستم تحمل کنم که افتادم رو زمین و هیچی احساس نکردم و...
ویو تهیونگ
جونگکوک از خونه رفت بیرون که هانا گفت
@ببینم بهتر نیست بری دنبالش ؟!
ته#:گفت خودش تنها میره دیگه
@اره ولی حالش رو که دیدی ممکنه دوباره بیهوش بشه به عنوان یه دکتر میگم اون الان حالش خوب نیست ته ته یواشکی فقط دنبالش کن
#هومم باشه پس من رفتم
@برو :)
کتم رو از روز اویز جلو در برداشتم تازه بهار شده بود کوک همیشه بهار ها با ا.ت میرفت بیرون و پیاده قدم میزد الان حتما حالش گرفتس
داشتم آروم آروم پشتش با فاصله راه میرفتم که رسید به خونه و ...(بقیه شو میدونید)
سریع دویدیم سمتش
#جونگکوکک (داد)
مردم رو کنار زدم نشستم رو زمین
#کوک کوک بلند شو ...هوففف
بلندش کردم انداختمش رو کولم در خونه شو باز کردم رفتم داخل گذاشتمش روی مبل سریع به هانا زنگ زدم از خونه کوک تا خونه ما یه ربع راه بود بعد از ده دقیقه هانا رسید اومد داخل داشت کوک رو معاینه میکرد زنگ زدم به اعضا همه اومدن
جیهوپ:چیشد یکدفعه ؟!
ته#:تعریف کردن کل ماجرا
یونگی: هوفف الان چطوره !؟
که هانا اومد
@حالش خیلی خوب نیست بدنش ضعیف شده و همش به خاطر شوکی بوده که به قلبش و بدنش وارد شده ...بیمارستان نمیتوانید ببریدش باز براش داستان درست میکنن حالش بدتر میشه
جین:آره راست میگه
@بهتره هر کس یه روز بیاد پیشش همینجوری نوبتی بیایم که حالش بهتر بشه یا به مدت چند روز همه تو یه خونه باهاش بمونیم
نام:فکر کنم اگر همه باهاش باشیم بهتره
جیمین:نه اینطوری جای خالی ا.ت رو حس میکنه وقتی همه باهم باشند و ا.ت نباشه
@خب امروز من و تهیونگ اینجا میمونیم که بچه هم نداریم راحت تریم
#اره نامجون هیونگ به نظرم تو که بچه داری نفر آخر باش
نام:اوکی
جیهوپ:پس من فردا میام
یونگی:منم بعدش
جیمین:منم بعدش و بعدش جین هیونگ و نامجون هیونگ
@اوکی
ویو ا.ت
داشتم داخل کلبه چوبی سان به عکسی که بهم داده بود نگاه میکردم یعنی من با این نسبتی دارم ؟!
که سان با دو تا چایی اومد
@فعلا به خودت فشار نیار تا یه چند روز ممکنه شب ها خواب خاطراتت رو ببینی برای همین شوکه نشو
+ممنون سان
@کاری نکردم که
داشتیم چایی می خوردیم که ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake
پارت دوازدهم
ویو کوک
کلی فن دورم بودن دیگه نتونستم تحمل کنم که افتادم رو زمین و هیچی احساس نکردم و...
ویو تهیونگ
جونگکوک از خونه رفت بیرون که هانا گفت
@ببینم بهتر نیست بری دنبالش ؟!
ته#:گفت خودش تنها میره دیگه
@اره ولی حالش رو که دیدی ممکنه دوباره بیهوش بشه به عنوان یه دکتر میگم اون الان حالش خوب نیست ته ته یواشکی فقط دنبالش کن
#هومم باشه پس من رفتم
@برو :)
کتم رو از روز اویز جلو در برداشتم تازه بهار شده بود کوک همیشه بهار ها با ا.ت میرفت بیرون و پیاده قدم میزد الان حتما حالش گرفتس
داشتم آروم آروم پشتش با فاصله راه میرفتم که رسید به خونه و ...(بقیه شو میدونید)
سریع دویدیم سمتش
#جونگکوکک (داد)
مردم رو کنار زدم نشستم رو زمین
#کوک کوک بلند شو ...هوففف
بلندش کردم انداختمش رو کولم در خونه شو باز کردم رفتم داخل گذاشتمش روی مبل سریع به هانا زنگ زدم از خونه کوک تا خونه ما یه ربع راه بود بعد از ده دقیقه هانا رسید اومد داخل داشت کوک رو معاینه میکرد زنگ زدم به اعضا همه اومدن
جیهوپ:چیشد یکدفعه ؟!
ته#:تعریف کردن کل ماجرا
یونگی: هوفف الان چطوره !؟
که هانا اومد
@حالش خیلی خوب نیست بدنش ضعیف شده و همش به خاطر شوکی بوده که به قلبش و بدنش وارد شده ...بیمارستان نمیتوانید ببریدش باز براش داستان درست میکنن حالش بدتر میشه
جین:آره راست میگه
@بهتره هر کس یه روز بیاد پیشش همینجوری نوبتی بیایم که حالش بهتر بشه یا به مدت چند روز همه تو یه خونه باهاش بمونیم
نام:فکر کنم اگر همه باهاش باشیم بهتره
جیمین:نه اینطوری جای خالی ا.ت رو حس میکنه وقتی همه باهم باشند و ا.ت نباشه
@خب امروز من و تهیونگ اینجا میمونیم که بچه هم نداریم راحت تریم
#اره نامجون هیونگ به نظرم تو که بچه داری نفر آخر باش
نام:اوکی
جیهوپ:پس من فردا میام
یونگی:منم بعدش
جیمین:منم بعدش و بعدش جین هیونگ و نامجون هیونگ
@اوکی
ویو ا.ت
داشتم داخل کلبه چوبی سان به عکسی که بهم داده بود نگاه میکردم یعنی من با این نسبتی دارم ؟!
که سان با دو تا چایی اومد
@فعلا به خودت فشار نیار تا یه چند روز ممکنه شب ها خواب خاطراتت رو ببینی برای همین شوکه نشو
+ممنون سان
@کاری نکردم که
داشتیم چایی می خوردیم که ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake
۳.۵k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.