وقتی قلدر مدرسه بود

وقتی قلدر مدرسه بود....
پارت یازدهم
ویو بورام
همینجوری داشتیم حرف می‌زدیم و ویسکی می‌خوردیم که یکی از بچه ها بهم گفت...
بهم گفت
لینا:بورام شنیدم صدای صدای خوبی داری برامون یه آهنگ می‌خونی؟!
+خب آره ولی چه آهنگی؟؟
_fake love
بچه ها:راست میگه راست میگه
یه نگاه به یونگی کردم که داره نگام می‌کنه
سرم رو انداختم پایین و شروع کردم به خوندن
+I'm sorry fake love fake love....
بعد از دو دقیقه خوندنم تمام شد
میا:وایی دختر عالی بود
یوجین؛صدای قشنگی داری
+ممنون
لیا:ببینم اینکه میگن خواهر جیمینی راسته ؟!
+چ،چی؟!من....
جیمین@:آره راسته پارک بورام خواهر پارک جیمین
جیسو:باهم دیگه تو یه خونه اید؟!
+آره خب
بعد از دو ساعت برنامه تمام شد رفتیم تو چادر
@خب الان همه میدونن من برادر یه سه سانتی هستم
+یاا
@منحرف بدبخت (خنده)
+(خنده)
@لباست رو عوض کن بخوابیم
+چشم قربان
لباسام رو عوض کردم و پریدم رو تخت
@میای کنار هم بخوابیم ؟؟
+خب الانم کنار همیم دیگه
@نه اینجوری
جیمین بلند شد تخت خودش رو به تخت من چسبوند شد یه تخت دو نفره
@اینجوری
رو تخت دراز کشید و منو کشید تو بغلش
@اخیشش فکر کنم خیلی وقت بود اینجوری بغلت نکرده بودم
+آره دقیقا از سیزده سالگی که رفتم آمریکا
@اوهوم
بعد از ده مین هر دو مون خوابمون برد
پرش زمانی به فردا صبح ویو بورام...
با سر صدای بچه ها از بیرون از خواب بلند شدم جیمین نبود دست و صورتم رو شستم و رفتم بیرون دیدم بچه ها میز ها رو یکی کردن و کنار هم نشستند دارن صبحانه میخورن رفتم سلام کردم پیش جیمین نشستم که از قضا یونگی کنارم بود
جیمین@:چی میخوری بورام؟!
+یکم پنکیک بده
@بیا
جیمین پنکیک بهم داد و دو سه تا ظرف مربا با طعم های مختلف جلوم گذاشت بعلاوه یه لیوان شیر که بچه ها یه اووو بلند کشیدن
جیا:مردم چه بردار هایی دارن
+(خنده)
داشتیم همینجوری صبحانه میخوردیم و با بچه ها حرف می‌زدیم که دستم خورد به لیوان شیر و همه ی شیر ها ریخت روی لباس یونگی که ....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#fake#YOONGI
دیدگاه ها (۲۰)

وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2پارت چهاردهم ویو کوک رف...

وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2پارت پانزدهم ویو ا.ترفت...

وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2پارت سیزدهم ویو ا.تداشت...

وقتی قلدر مدرسه بود پارت دهم ویو بورام داشتیم با جیمین می‌خن...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۹#

فرشته کوچولوی من ( پارت ۱۳ )گویون : پدرم آمد بغلش کردم نشستی...

خب خب بچه ها می خوام رمان و سناریو بزارم .سناریو ها رو بهم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط