عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش چهل
شدو
_تو دیگه کی هستی و با ما چیکار داری؟!!
؟: ببخشید که خودمو معرفی نکردم...آخه این همه سال گذشته و چطور میخواین منو به یاد نیارین.
که از گوشه اتاق میاد بیرون و خودشو نشون میده.
باورم نمیشه!! این همون کسیه که توی آزمایشگاه بود؟؟ کسی که جزوی از تحقیقات روی من بود. اون کسی بود که منو تا سرحد مرگ عذاب داد!!
_ تو...باورم نمیشه که دارم ریخت نحست رو دوباره میبینم...فکر میکردم که تو اون انفجار مردی.
؟: خفه شو احمق!! درسته اون انفجار خیلیا رو کشت ولی بعضیهارو نه، وقتی که منو دستگیر کردن کلی شکنجهم کردن و بعد خواستن بکشنم..ولی فرار کردم، تو باعث شدی زندگیم رو از دست بدم، یک چشمم رو از دست بدم!!
_ ببخش ولی اینا همش تقصیر خودت بود با عذابی که از تو میکشیدم همش حقت بود...وایسا اصلا چرا سونیک روهم آوردی؟
؟: ببخشید...ولی این دوستت هم من باهاش یه خاطراتی داشتم، بجنب سونیک منو یادت نیست؟
_________________
سونیک
یه چیز مبهمی دربارش یادمه. خیلی خاطراتی برام باقی نمونده.
؟: آخییی...ببخشید فکر کنم نوچهم جوری زده تو سرت که بغصی چیزا رو یادت بره.
من دارم خاطراتم رو از دست میدم؟؟!! نه این درست نیست من کلا فراموشکارم، زودباش سونیک تو باید اونو بشناسی...فهمیدم...نهه.
_ تو....تو...اون آتیش سوزی...تو بودیییی...
؟: خوشحالم که منو به یاد آوردین، خب باید بدونید که چرا هردوتون رو آوردم اینجا، من باهاتون یکم مشکل دارم شما دوتا زندگی منو از این رو به این رو کردید و حالا هم وقت تسویه حسابه؟!
_ مگه من باتو چیکار کردم، تو بودی که زندگی منو نابود کردی!!!
؟: آره ولی خانواده تو منو پس زدن!! به خاطر این که من توی کاری که پدرت میخواست خوب نبودم اخراجم کرد اون کار میتونست زندگیمو عوض کنه ولی بجاش نابودم کرد!!
بخش چهل
شدو
_تو دیگه کی هستی و با ما چیکار داری؟!!
؟: ببخشید که خودمو معرفی نکردم...آخه این همه سال گذشته و چطور میخواین منو به یاد نیارین.
که از گوشه اتاق میاد بیرون و خودشو نشون میده.
باورم نمیشه!! این همون کسیه که توی آزمایشگاه بود؟؟ کسی که جزوی از تحقیقات روی من بود. اون کسی بود که منو تا سرحد مرگ عذاب داد!!
_ تو...باورم نمیشه که دارم ریخت نحست رو دوباره میبینم...فکر میکردم که تو اون انفجار مردی.
؟: خفه شو احمق!! درسته اون انفجار خیلیا رو کشت ولی بعضیهارو نه، وقتی که منو دستگیر کردن کلی شکنجهم کردن و بعد خواستن بکشنم..ولی فرار کردم، تو باعث شدی زندگیم رو از دست بدم، یک چشمم رو از دست بدم!!
_ ببخش ولی اینا همش تقصیر خودت بود با عذابی که از تو میکشیدم همش حقت بود...وایسا اصلا چرا سونیک روهم آوردی؟
؟: ببخشید...ولی این دوستت هم من باهاش یه خاطراتی داشتم، بجنب سونیک منو یادت نیست؟
_________________
سونیک
یه چیز مبهمی دربارش یادمه. خیلی خاطراتی برام باقی نمونده.
؟: آخییی...ببخشید فکر کنم نوچهم جوری زده تو سرت که بغصی چیزا رو یادت بره.
من دارم خاطراتم رو از دست میدم؟؟!! نه این درست نیست من کلا فراموشکارم، زودباش سونیک تو باید اونو بشناسی...فهمیدم...نهه.
_ تو....تو...اون آتیش سوزی...تو بودیییی...
؟: خوشحالم که منو به یاد آوردین، خب باید بدونید که چرا هردوتون رو آوردم اینجا، من باهاتون یکم مشکل دارم شما دوتا زندگی منو از این رو به این رو کردید و حالا هم وقت تسویه حسابه؟!
_ مگه من باتو چیکار کردم، تو بودی که زندگی منو نابود کردی!!!
؟: آره ولی خانواده تو منو پس زدن!! به خاطر این که من توی کاری که پدرت میخواست خوب نبودم اخراجم کرد اون کار میتونست زندگیمو عوض کنه ولی بجاش نابودم کرد!!
- ۵.۲k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط