چندشاتی جونگکوک

چندشاتی جونگکوک.

part 2

صبح ساعت ۶ بیدار شدم..
وارد حموم شدم و دوش ۱۰ مینی‌گرفتم، کت و شلوار مخصوص ا رو پوشیدم و به سمت شرکت حرکت کردم..

اه شب باید برم بار.. کاش میتونستم پیش ات باشم.. حیف

وارد شرکت شدم و به اتاق مخصوصم رفتم

شروع کردم به بررسی کردن کار ها..

ات ویو

صبح که بلند شدم.. حموم‌رفتم و شروع کردم به خوندن درس هام

بعد غذامو خوردم و ادامه درسامو خوندم...

فکرم همش درگیر جونگکوک بود...


پرش زمانی ۹ شب

مرد کت و شلوار مشکی اش رو بر تن کرد، ادکلن تلخ اش رو زد و با نگاه از خود راضی از خونه خارج شد..

سوار ماشین شد و دقایقی بعد به بار رسید..

پیاده شد و وارد شد..

روی یه کاناپه نشست و شروع کرد به خوردن مشروب..

هنوز کسایی که قرار بودمعامله ببندن نیومده بودن...

هفی کشید

گوشیش رو برداشت..

از طرف ات پیام اومد بود:

جونگکوکا... چطوری؟ خوبی؟ همچی اوکیه؟

لبخندی زد

شروع کرد به تایپ کردن:

عزیزم میخوام معامله ببندم، دوباره بهت پیام میدم

بعد از دقایقی ، یه مرد با چندتا بادیگارد اومد(بادیگارد های کوک جلو در هستن)
دیدگاه ها (۱۰)

چندشاتی جونگکوکpart 3جونگکوک به سمتشون رفت..-سلام..با لحن سر...

چند شاتی‌تهیونگP.۱یا کلافگی و خستگی در خونه رو باز کرد..نفس ...

چندشاتی جونگکوک.part 1لبخند پررنگی زد...-مرسی عشقم.. خیلی خو...

تکپارتی جین من اینو باور نمیکنم- باید باور کنی... من دارم ب...

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۳۱#

چندپارتی☆p.4جمعه صبح ساعت۳۰ :۹ دقیقه ات: دیشب اینقدر گریه کر...

نام فکی:عشق مخفیPart: 18ویو ات*از ماشین پیاده شدم*ی بادیگارد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط