چندپارتی
چندپارتی☆
p.4
جمعه صبح
ساعت۳۰ :۹ دقیقه
ات: دیشب اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی که چشمام رو باز کردم میسوخت و سرم درد میکرد بلند شدم رفتم پایین که جونگکوک رو دیدم ...
_سلام ات بیدار شدی؟
_سلام
و دیگه بهش محل ندادم و یه قرص سر درد از توی کابینت برداشتم و خوردم
_ات من باید ساعت ۱۰ کمپانی باشم امروز تمرین داریم برات صبحونه اماده کردم بخور باشه ... من رفتم
_لازم نبود خودم دست پا داشتم
شروع کردم به خوردن صبحونه بعدش رفتم حموم تا یکم سرحال بشم
《نیم ساعت بعد》
داشتم موهامو خشک میکردم که صدای زنگ ایفون بلند شد
_کیه ؟
سریع رفتم پایین بدون اینکه نگاه کنم ببینم کیه درو باز کردم و دوباره رفتم بالا
جونگکوک:
من دیشب ات رو خیلی ناراحت کردم واقعا اون کار درست نبود
از رفتار های صبح هم فهمیدم که بازم ازم ناراحته واسه همین رفتم یه دست گل رز ابی گرفتم و خودم روی کاغذ نوشتم :
《for me queen》
و راهی خونه شدم زنگ رو زدم که خیلی زود در باز شد
_عجیبه همیشه لف میداد
پسرک گفت و رفت طبقه بالا و در رو باز کرد و ات رو صدا زد..
_ملکه ی من .... پرنسس کوچولو ...
_بلههه چرا داد میزنی
_بیا کارت دارم
_هوف بگو
ات با همون حوله اومد پایین
_حموم بودی
_اره
_چشمات رو ببند
_هوف بیا
دختر گفت و پسرک دست گل رو داد دستش
_هین ....ای..اینا برای منه
پسرک خوب میدونست که ات عاشق گل رز ابی و صد درست باهاش اشتی میکنه
_برای ملکه من ... وای مرسی جونگکوکا
_ات ببخشید بابت دیشب اینم برای جبران اون حرفام برات خریدم
_بخشیدمت ...
ات لباشو قنچه میکنه و جونگکوک هم لباشو میبوسه و ادامه دارش میکنن
Thd end
p.4
جمعه صبح
ساعت۳۰ :۹ دقیقه
ات: دیشب اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی که چشمام رو باز کردم میسوخت و سرم درد میکرد بلند شدم رفتم پایین که جونگکوک رو دیدم ...
_سلام ات بیدار شدی؟
_سلام
و دیگه بهش محل ندادم و یه قرص سر درد از توی کابینت برداشتم و خوردم
_ات من باید ساعت ۱۰ کمپانی باشم امروز تمرین داریم برات صبحونه اماده کردم بخور باشه ... من رفتم
_لازم نبود خودم دست پا داشتم
شروع کردم به خوردن صبحونه بعدش رفتم حموم تا یکم سرحال بشم
《نیم ساعت بعد》
داشتم موهامو خشک میکردم که صدای زنگ ایفون بلند شد
_کیه ؟
سریع رفتم پایین بدون اینکه نگاه کنم ببینم کیه درو باز کردم و دوباره رفتم بالا
جونگکوک:
من دیشب ات رو خیلی ناراحت کردم واقعا اون کار درست نبود
از رفتار های صبح هم فهمیدم که بازم ازم ناراحته واسه همین رفتم یه دست گل رز ابی گرفتم و خودم روی کاغذ نوشتم :
《for me queen》
و راهی خونه شدم زنگ رو زدم که خیلی زود در باز شد
_عجیبه همیشه لف میداد
پسرک گفت و رفت طبقه بالا و در رو باز کرد و ات رو صدا زد..
_ملکه ی من .... پرنسس کوچولو ...
_بلههه چرا داد میزنی
_بیا کارت دارم
_هوف بگو
ات با همون حوله اومد پایین
_حموم بودی
_اره
_چشمات رو ببند
_هوف بیا
دختر گفت و پسرک دست گل رو داد دستش
_هین ....ای..اینا برای منه
پسرک خوب میدونست که ات عاشق گل رز ابی و صد درست باهاش اشتی میکنه
_برای ملکه من ... وای مرسی جونگکوکا
_ات ببخشید بابت دیشب اینم برای جبران اون حرفام برات خریدم
_بخشیدمت ...
ات لباشو قنچه میکنه و جونگکوک هم لباشو میبوسه و ادامه دارش میکنن
Thd end
- ۲۶۵
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط