بالها ۱۳
بالها ۱۳
#جونگکوک
" تو یه دختر شیطانی!! .. چی میخوایی دوباره ؟ "
" چه قدر دلشکسته ای جونگ کوک شی ! "
" تو خیلی بی رحمی ! چه طور تونستی اون بلا رو سر تهیونگ بیاری !؟ "
" اون خودش خواست که تو دیگه بال نداشته باشی ! "
" اما تو اونو گول زدی... من در هر دو صورت عذاب میشکم .. تو همینو میخواستی ؟ "
" خیلی باهوشی جونگ کوک شی ! "
یهو گریه افتادم و بهش التماس کردم... افتادم روی دوتا زانو هام
" خ...خواهش میکنم تمومش کن! التماست میکنم رحم کن ! .. به خدا خسته شدم 😭😭 "
" گریه روی من کار ساز نیست .. "
یه دستبند که خواهرش بهم هدیه داده بود همیشه باهام بود تا بتونم نشونش بدم !
" ا..اینو میبینی !؟ اینو خواهرت تو فن میتینگ بهم داد ! .. "
با عجله از دستم کشیدش و نگاهش میکرد
" روش رو بخون نوشته " سالم بمون "... خواهرت میخواست ما همیشه سالم باشیم ! .. اما تو اصلا شبیه اون نیستی ! "
" دورغ میگی از کجا معلوم اینو خواهرم بهت داده باشه! "
فیلمفن میتینگ همون روز رو بهش نشون دادم .. یهو پاهاش سر شد و افتاد روی زمین
" دیدی راست می گفتم! .. "
" ی..یعنی تا اینجا شماها رو الکی عذاب دادم !؟ "
" حالا که فهمیدی اشتباه کردی تهیونگ رو خوب کن خواهش میکنم ما یه ماه دیگه باید برگردیم به کمپانی!"
" اما جونگ کوک شی اون هیچ وقت خوب نمیشه ! "
" چ..چی !!؟😱 "
" مگه به یه شرط ! "
" چه شرطی؟؟ خواهش میکنم با احساساتم بازی نکن !"
" باید تهیونگ عمیقا دلشکسته بشه !... "
یهو یه دردی رو تو ناحیه قلبم حس کردم اما سریع از بین رفت !
" باید به همین اندازه درد رو توی قلبش حس کنه اون موقع اس که کامل خوب میشه ! "
" پس باید دلشکسته بشه؟ .. ی..یعنی اگه ازش دوری کنم و اونو پس بزنم خوب میشه ؟ "
" نهایت درد برای جونگ کوک و نصف درد برای تهیونگ ! ... دوری تو از بهترین هیونگت بیشترین عذابیه که خواهی کشید جونگ کوک شی ! "
" بازم برام درد گذاشتی؟... مگه نگفتم که خواهرت 😭 "
" متاسفانه طلسمی که از قبل درستش کردم و اینتنها راهشه ... و دیگه منو نخواهی دید جونگ کوک شی ! ... "
یهو آروم آروم محو شد ! ... پس این تنها راهشه .. من اصلا مهم نیستم تهیونگ تورو راحت میکنم ! از امروز قلبمو یه تیکه سنگ میکنم .. چونتورو خیلی دوست دارم هیونگ !
صبح بیدار شد در حالی که من اصلا نخوابیده بودم !..
" جونگ کوک کی بیدار شدی !؟ "
بدون اینکه جوابش رو بدم شروع کردم حرف زدن .. حرف هایی که ۶ ساعت تمرینکردم بهش بگم
" تهیونگ ! بهتره برگردی خونه ات ! اینجا جایی برای تو نیست ! "
" حح.. چی میگی جونگ کوک ! .. گرسنته اینط.."
" تهیونگ از خونه امبرو بیرون نمیخوامببینمت ! 💔 "
" جونگ کوک 💔 "
#جونگکوک
" تو یه دختر شیطانی!! .. چی میخوایی دوباره ؟ "
" چه قدر دلشکسته ای جونگ کوک شی ! "
" تو خیلی بی رحمی ! چه طور تونستی اون بلا رو سر تهیونگ بیاری !؟ "
" اون خودش خواست که تو دیگه بال نداشته باشی ! "
" اما تو اونو گول زدی... من در هر دو صورت عذاب میشکم .. تو همینو میخواستی ؟ "
" خیلی باهوشی جونگ کوک شی ! "
یهو گریه افتادم و بهش التماس کردم... افتادم روی دوتا زانو هام
" خ...خواهش میکنم تمومش کن! التماست میکنم رحم کن ! .. به خدا خسته شدم 😭😭 "
" گریه روی من کار ساز نیست .. "
یه دستبند که خواهرش بهم هدیه داده بود همیشه باهام بود تا بتونم نشونش بدم !
" ا..اینو میبینی !؟ اینو خواهرت تو فن میتینگ بهم داد ! .. "
با عجله از دستم کشیدش و نگاهش میکرد
" روش رو بخون نوشته " سالم بمون "... خواهرت میخواست ما همیشه سالم باشیم ! .. اما تو اصلا شبیه اون نیستی ! "
" دورغ میگی از کجا معلوم اینو خواهرم بهت داده باشه! "
فیلمفن میتینگ همون روز رو بهش نشون دادم .. یهو پاهاش سر شد و افتاد روی زمین
" دیدی راست می گفتم! .. "
" ی..یعنی تا اینجا شماها رو الکی عذاب دادم !؟ "
" حالا که فهمیدی اشتباه کردی تهیونگ رو خوب کن خواهش میکنم ما یه ماه دیگه باید برگردیم به کمپانی!"
" اما جونگ کوک شی اون هیچ وقت خوب نمیشه ! "
" چ..چی !!؟😱 "
" مگه به یه شرط ! "
" چه شرطی؟؟ خواهش میکنم با احساساتم بازی نکن !"
" باید تهیونگ عمیقا دلشکسته بشه !... "
یهو یه دردی رو تو ناحیه قلبم حس کردم اما سریع از بین رفت !
" باید به همین اندازه درد رو توی قلبش حس کنه اون موقع اس که کامل خوب میشه ! "
" پس باید دلشکسته بشه؟ .. ی..یعنی اگه ازش دوری کنم و اونو پس بزنم خوب میشه ؟ "
" نهایت درد برای جونگ کوک و نصف درد برای تهیونگ ! ... دوری تو از بهترین هیونگت بیشترین عذابیه که خواهی کشید جونگ کوک شی ! "
" بازم برام درد گذاشتی؟... مگه نگفتم که خواهرت 😭 "
" متاسفانه طلسمی که از قبل درستش کردم و اینتنها راهشه ... و دیگه منو نخواهی دید جونگ کوک شی ! ... "
یهو آروم آروم محو شد ! ... پس این تنها راهشه .. من اصلا مهم نیستم تهیونگ تورو راحت میکنم ! از امروز قلبمو یه تیکه سنگ میکنم .. چونتورو خیلی دوست دارم هیونگ !
صبح بیدار شد در حالی که من اصلا نخوابیده بودم !..
" جونگ کوک کی بیدار شدی !؟ "
بدون اینکه جوابش رو بدم شروع کردم حرف زدن .. حرف هایی که ۶ ساعت تمرینکردم بهش بگم
" تهیونگ ! بهتره برگردی خونه ات ! اینجا جایی برای تو نیست ! "
" حح.. چی میگی جونگ کوک ! .. گرسنته اینط.."
" تهیونگ از خونه امبرو بیرون نمیخوامببینمت ! 💔 "
" جونگ کوک 💔 "
۱۷.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.