بالها ۱۱
بالها ۱۱
#جونگکوک
" تهیونگ دستت رو چیکار کردی؟ "
" آه... چیزی نیست فقط یه بریدگی ساده اس ! "
" پس چرا ازم دور میشی وایسا تا ببینم زخم به ظاهر ساده ات رو ... ! "
" جونگ کوک الان عصبی میشی دوباره بال ه... "
" هعی... من دیگه بال ندارم تهیونگ راستش خیلی دلم میخواد یه مدت ازت عصبانی باشم!!! "
به سرعت رفتم و دستشو از پشتش کشیدم بیرون ..
با دیدن زخمش بی اختیار توی دلم خالی شد
" تهیونگ ... این زخم یه بریدگی ساده اس؟؟ این زخم که ۵ سانتی متره!! "
دستشو از بین دستام کشید بیرون و نگاه زمین میکرد .. اما به چند دقیقه نکشید که بوی سوختی میومد .. غذا سوخت
به سرعت رفت توی آشپزخونه.... دود توی آشپزخونه رو گرفته بود .. هول شده بود و اختیارش دست خودش نبود
میخواست بدون دستگیره قابلمه رو بلند کنه که به سرعت رفتم و از پشت کشیدمش توی بغلم و آروم بهش گفتم " دست به هیچی نمیزنی!! فهمیدی ! "
بدون اینکه منتظر جوابش بمونم خودم قابلمه رو انداختم توی ظرف شویی و آب روش باز کردم و پنجره رو باز گذاشتم تا دود بره بیرون
برگشتم دیدم عین بچه ها گریه میکرد رفتم نزدیکش و اشک هاشو پاک کردم..
" تهیونگ گریه نکن ! اصلا مهم نیست غذا از بیرون سفارش میدیم! .."
" من بی عرضه ام 😭 "
" نههههه من حواست رو پرت کردم وگرنه اینطوری نمیشد حالا دیگه گریه نکن عین بچه ها شدی ! "
پیش بندش رو باز کردم و نشوندمش روی مبل و خودم رو به روش نشستم و پیتزا سفارش دادم ..
یهو نگاهم افتاد بهش که خیلی گرفته بود
" بهت که گفتم اصلا مهم نیست فدای سرت داداشی! "
" جونگ کوک ... خیلی مهربون شدی! "
" من همین طوری بودما .. راستش بهم برخورد یعنی تا الان مهربون نبودم هیوونننگ؟ "
" ن.. نه منظورم این نبود ! "
" حالا چه طور دستتو بریدی !؟ نگو که از قصد به خودت آسیب زدی تهیونگ ! "
" چاقو رو برعکس گذاشتم کف دستم حواسم نبود ! "
" ایگو .. حواست نبود یا فکرت درگیر بود؟.. راستی دیگه نمیتونم زخم هات رو خوب کنم ! .. متاسفم تهیونگ "
" عیب نداره خودش خوب میشه ! .. ناراحت نباش ! "
" راستی تهیونگ چه طوری حموم رفتی!؟ نکنه ... "
" نههه نایلون کردم پام و چسپش زدم و سعی کردم آب به مچ پاهام نخوره !... خیس نشدن شانس آوردم در اصل "
" باید واقعا فکر کنیم چه طوری توهم مثل من کامل خوب میشی! "
" جونگ کوک ! باید نفرتی که از ما داره برطرف بشه تنها راهش همینه !! .. تا وقتی که از ماها تنفر داره هیچ وقت در امان نخواهیم بود .. ! "
#جونگکوک
" تهیونگ دستت رو چیکار کردی؟ "
" آه... چیزی نیست فقط یه بریدگی ساده اس ! "
" پس چرا ازم دور میشی وایسا تا ببینم زخم به ظاهر ساده ات رو ... ! "
" جونگ کوک الان عصبی میشی دوباره بال ه... "
" هعی... من دیگه بال ندارم تهیونگ راستش خیلی دلم میخواد یه مدت ازت عصبانی باشم!!! "
به سرعت رفتم و دستشو از پشتش کشیدم بیرون ..
با دیدن زخمش بی اختیار توی دلم خالی شد
" تهیونگ ... این زخم یه بریدگی ساده اس؟؟ این زخم که ۵ سانتی متره!! "
دستشو از بین دستام کشید بیرون و نگاه زمین میکرد .. اما به چند دقیقه نکشید که بوی سوختی میومد .. غذا سوخت
به سرعت رفت توی آشپزخونه.... دود توی آشپزخونه رو گرفته بود .. هول شده بود و اختیارش دست خودش نبود
میخواست بدون دستگیره قابلمه رو بلند کنه که به سرعت رفتم و از پشت کشیدمش توی بغلم و آروم بهش گفتم " دست به هیچی نمیزنی!! فهمیدی ! "
بدون اینکه منتظر جوابش بمونم خودم قابلمه رو انداختم توی ظرف شویی و آب روش باز کردم و پنجره رو باز گذاشتم تا دود بره بیرون
برگشتم دیدم عین بچه ها گریه میکرد رفتم نزدیکش و اشک هاشو پاک کردم..
" تهیونگ گریه نکن ! اصلا مهم نیست غذا از بیرون سفارش میدیم! .."
" من بی عرضه ام 😭 "
" نههههه من حواست رو پرت کردم وگرنه اینطوری نمیشد حالا دیگه گریه نکن عین بچه ها شدی ! "
پیش بندش رو باز کردم و نشوندمش روی مبل و خودم رو به روش نشستم و پیتزا سفارش دادم ..
یهو نگاهم افتاد بهش که خیلی گرفته بود
" بهت که گفتم اصلا مهم نیست فدای سرت داداشی! "
" جونگ کوک ... خیلی مهربون شدی! "
" من همین طوری بودما .. راستش بهم برخورد یعنی تا الان مهربون نبودم هیوونننگ؟ "
" ن.. نه منظورم این نبود ! "
" حالا چه طور دستتو بریدی !؟ نگو که از قصد به خودت آسیب زدی تهیونگ ! "
" چاقو رو برعکس گذاشتم کف دستم حواسم نبود ! "
" ایگو .. حواست نبود یا فکرت درگیر بود؟.. راستی دیگه نمیتونم زخم هات رو خوب کنم ! .. متاسفم تهیونگ "
" عیب نداره خودش خوب میشه ! .. ناراحت نباش ! "
" راستی تهیونگ چه طوری حموم رفتی!؟ نکنه ... "
" نههه نایلون کردم پام و چسپش زدم و سعی کردم آب به مچ پاهام نخوره !... خیس نشدن شانس آوردم در اصل "
" باید واقعا فکر کنیم چه طوری توهم مثل من کامل خوب میشی! "
" جونگ کوک ! باید نفرتی که از ما داره برطرف بشه تنها راهش همینه !! .. تا وقتی که از ماها تنفر داره هیچ وقت در امان نخواهیم بود .. ! "
۸.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.