شیطان ( پارت بیست و سوم)
شیطان ( پارت بیست و سوم)
* ویو ا/ت *
وقتی اومدیم خونه من با بی قراری رفتم تو اتاقم و تا میتونستم گریه کردم....کتاب رو برداشتم و پرت کردم اونور و یه صفحه ایی برام بازشد رفتم ببینم چیه...که نوشته بود چطوری بریم توی اون دنیا...! منم میخواستم برم کوک رو نجات بدم...پس تصمیم گرفتم که به اونجا برم...!
ا/ت: هوف...خیلی خب...ببینم چیا لازم داره!
کتاب: مرحله اول: خون انسان مرحله دوم: عن پرنده:/ مرحله اخر: ( یه وردی تو کتاب بود که باید میخوندی)
ا/ت : خب...برم شروع کنم!
رفتم بیرون تا عن پرنده پیدا کنم و یه کاسه تو دستم بود که وقتی پرنده ای رید عنش بیافته تو کاسه:///
بعد از ده ساعت بلاخره موفق شدم!!
ا/ت : اخخخخ....چقدر سخت بود !!!!
رفتم جلوی آیینه و دستم رو زخم کردم و مالیدم رو آیینه و عن پرنده هم همینطور...
و شروع به خوندن ورد کردم.
چشمام رو بستم و تا باز کردم یه جای جنگلی مه آلود دیدم...!
ا/ت : خب...الان تنها کاری که باید بکنم اینه که برم کوک رو پیدا کنم...همین!
تمام جنگل رو دیدم اما هیچکس نبود...تا به یه درخت رسیدم نوشته بود برای باز شدن بزنید . منم زدم و زمین لرزید و چند تا پله تا پایین رفته بود ....منم تمام پله هارو پایین رفتم تا رسیدم...به یه زیر زمین که یه غول ترسناک دیدم که چند لیوان رو میزش داره....با ترس رفتم سمتش و بهم نگاه کرد و گفت یکی از این لیوان ها تورو به اون دنیا میفرسته....اگر لیوان درست رو بگی میبری و اگر اشتباه بگی میمیری!
عرررر و همزمان جرررر🔫🫠
* ویو ا/ت *
وقتی اومدیم خونه من با بی قراری رفتم تو اتاقم و تا میتونستم گریه کردم....کتاب رو برداشتم و پرت کردم اونور و یه صفحه ایی برام بازشد رفتم ببینم چیه...که نوشته بود چطوری بریم توی اون دنیا...! منم میخواستم برم کوک رو نجات بدم...پس تصمیم گرفتم که به اونجا برم...!
ا/ت: هوف...خیلی خب...ببینم چیا لازم داره!
کتاب: مرحله اول: خون انسان مرحله دوم: عن پرنده:/ مرحله اخر: ( یه وردی تو کتاب بود که باید میخوندی)
ا/ت : خب...برم شروع کنم!
رفتم بیرون تا عن پرنده پیدا کنم و یه کاسه تو دستم بود که وقتی پرنده ای رید عنش بیافته تو کاسه:///
بعد از ده ساعت بلاخره موفق شدم!!
ا/ت : اخخخخ....چقدر سخت بود !!!!
رفتم جلوی آیینه و دستم رو زخم کردم و مالیدم رو آیینه و عن پرنده هم همینطور...
و شروع به خوندن ورد کردم.
چشمام رو بستم و تا باز کردم یه جای جنگلی مه آلود دیدم...!
ا/ت : خب...الان تنها کاری که باید بکنم اینه که برم کوک رو پیدا کنم...همین!
تمام جنگل رو دیدم اما هیچکس نبود...تا به یه درخت رسیدم نوشته بود برای باز شدن بزنید . منم زدم و زمین لرزید و چند تا پله تا پایین رفته بود ....منم تمام پله هارو پایین رفتم تا رسیدم...به یه زیر زمین که یه غول ترسناک دیدم که چند لیوان رو میزش داره....با ترس رفتم سمتش و بهم نگاه کرد و گفت یکی از این لیوان ها تورو به اون دنیا میفرسته....اگر لیوان درست رو بگی میبری و اگر اشتباه بگی میمیری!
عرررر و همزمان جرررر🔫🫠
۳۷.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.