تاوان انتخاب(پارت۷)
بیشتر از یک هفته از اون شب میگذره.
نگاهمو از کیم تهیونگ می دزدن
و وقتی جونگ کوک رو می بینم، از اونجا دور میشم.
همش دارم فرار می کنم.
در حالیکه خوب می دونم ته دلم چی رو میخوام.
یه شب که مثل همه ی شبا بی خواب شده بودم و تو فکر و خیال بودم، اجوما باهام حرف زد. دقیقا چیزی که بهش نیازداشتمم ، همین بود.
اینکه یکی بیاد ازم بپرسه: خب؟ میخوای چیکار کنی؟
اجوما دستش رو نوازش وار رو صورتم کشید..
&حالا اونقدر بزرگ شدی که دو تا اربا/ب این عمارت هم زمان عاشقت بشن؟
و خنده مهربونی کرد.
به سقف خیره شدم و لبخند تلخی زدم.
+پس شمام می دونین.
&اینم می دونم که جونگ کوک رو دوست داری.
از خجالت سرمو کردم زیر پتو.
+وای اجوما.. من خر کی باشم که ازاین غلطا بکنم..
&فکر میکنی جونگ کوک انتخاب اشتباهیه، ولی مطمئنت می کنم، تهیونگ اصلا مناسب تو نیست. یروز میفهمی چرا. هیچ چیز پنهون نمی مونه.
+اجوما اگه حقیقتی هس که باید بدونم، بهم بگین.
&گفتم که ، هیچ چیز پنهون نمی مونه.
دخترم، دلتو قرص کن و به جونگ کوک بله رو بگو.
آخرش پشیمونی نیس.
+اما.. نمیخوام دل از/باب کیم رو بشکنم.
&یکی هم پیدا میشه که اربا/ب کیم دوسش داشته باشه، و اون آدم به زودی به زندگیش میاد. تو به فکر خودت باش..
+ولی من برای جونگ کوک هیچی نیستم.
&اینو از من به یاد داشته باش، عشق رو نمیشه ساخت. باید منتظر موند تا خودش به وجود بیاد.
+اجوما! من خیلی می ترسم. من تو این دنیا هیچ حامی ندارم، هیچ کسو ندارم میترسم اجوما ..
&آدما وقتی بزرگ میشن میفهمن زندگی چیه. مراقب باش زیبایی زندگی هیچوقت تو رو نترسونه...
اون شب تونستم خواب راحتی داشته باشم.
یه رویا دیدم. توش کنار جونگ کوک بودم.
«مثل اینکه، خوشبختیم به تو گره خورده جئون جونگ کوک»
فرداش،
همش دنبال یه فرصت بودم که باهاش تنها بشم
تا بهش بگم که «انتخابم اونه»
در حالیکه داشت کنار آقای کیم و خانم جئون صبحونه میخورد، بهش علامت دادم.
همونجا توی ورودی منتظرش وایسادم.
_مامان من با یکی از خدمتکارا میرم برای خرید
مادرش ابرو بالا انداخت : خرید؟ اونم با یکی از ند/یمه ها؟!
_خودت گفتی برای اومدن دختر هوانگ خرید اینا زیاد داریم
م/کوک= ولی آقای پارک انجامشون میداد.
_مامان میذاری برم یا باز میخوای گیر بدی؟
جونگ کوک اومد کنارم وایساد
_بهتره تو ماشین حرف بزنیم.
پشت سرش راه افتادم.
میخواستم صندلی عقب ماشین بشینم که خندید
_بیا بشین جلو
مردد رفتم جلو نشستم.
جونگ کوک موزیک ملایمی پلی کرده بود.
همون طور که نگاهش به جاده بود و داشت رانندگی میکرد پرسید
_خب؟ تصمیمت چیه؟
+من.. پیشنهادتونو قبول می کنم.
جونگ کوک از ته دل خندید.
_ولی من خجالتتو می ریزم
با این حرفش نتونستم به چیزای مثبت فکر کنم و داشتم اب میشدم.
جونگ کوک صدای موزیک رو بلند کرد و دستشو از پنجره راننده بیرون گذاشت.
همون طور که با سرخوشی داشت می خندید منو خطاب قرار داد
_پس زنم میشی
لبخند عمیقی به لب داشتم
مثل اینکه انتخاب درستی کردم.
مثل اینکه دوسم داره.
مثل اینکه...
لایک؟ 🫠❤️
#فیکیشن #فیک_کوک #فیک_تهیونگ #تهیونگ #جونگ_کوک #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس
نگاهمو از کیم تهیونگ می دزدن
و وقتی جونگ کوک رو می بینم، از اونجا دور میشم.
همش دارم فرار می کنم.
در حالیکه خوب می دونم ته دلم چی رو میخوام.
یه شب که مثل همه ی شبا بی خواب شده بودم و تو فکر و خیال بودم، اجوما باهام حرف زد. دقیقا چیزی که بهش نیازداشتمم ، همین بود.
اینکه یکی بیاد ازم بپرسه: خب؟ میخوای چیکار کنی؟
اجوما دستش رو نوازش وار رو صورتم کشید..
&حالا اونقدر بزرگ شدی که دو تا اربا/ب این عمارت هم زمان عاشقت بشن؟
و خنده مهربونی کرد.
به سقف خیره شدم و لبخند تلخی زدم.
+پس شمام می دونین.
&اینم می دونم که جونگ کوک رو دوست داری.
از خجالت سرمو کردم زیر پتو.
+وای اجوما.. من خر کی باشم که ازاین غلطا بکنم..
&فکر میکنی جونگ کوک انتخاب اشتباهیه، ولی مطمئنت می کنم، تهیونگ اصلا مناسب تو نیست. یروز میفهمی چرا. هیچ چیز پنهون نمی مونه.
+اجوما اگه حقیقتی هس که باید بدونم، بهم بگین.
&گفتم که ، هیچ چیز پنهون نمی مونه.
دخترم، دلتو قرص کن و به جونگ کوک بله رو بگو.
آخرش پشیمونی نیس.
+اما.. نمیخوام دل از/باب کیم رو بشکنم.
&یکی هم پیدا میشه که اربا/ب کیم دوسش داشته باشه، و اون آدم به زودی به زندگیش میاد. تو به فکر خودت باش..
+ولی من برای جونگ کوک هیچی نیستم.
&اینو از من به یاد داشته باش، عشق رو نمیشه ساخت. باید منتظر موند تا خودش به وجود بیاد.
+اجوما! من خیلی می ترسم. من تو این دنیا هیچ حامی ندارم، هیچ کسو ندارم میترسم اجوما ..
&آدما وقتی بزرگ میشن میفهمن زندگی چیه. مراقب باش زیبایی زندگی هیچوقت تو رو نترسونه...
اون شب تونستم خواب راحتی داشته باشم.
یه رویا دیدم. توش کنار جونگ کوک بودم.
«مثل اینکه، خوشبختیم به تو گره خورده جئون جونگ کوک»
فرداش،
همش دنبال یه فرصت بودم که باهاش تنها بشم
تا بهش بگم که «انتخابم اونه»
در حالیکه داشت کنار آقای کیم و خانم جئون صبحونه میخورد، بهش علامت دادم.
همونجا توی ورودی منتظرش وایسادم.
_مامان من با یکی از خدمتکارا میرم برای خرید
مادرش ابرو بالا انداخت : خرید؟ اونم با یکی از ند/یمه ها؟!
_خودت گفتی برای اومدن دختر هوانگ خرید اینا زیاد داریم
م/کوک= ولی آقای پارک انجامشون میداد.
_مامان میذاری برم یا باز میخوای گیر بدی؟
جونگ کوک اومد کنارم وایساد
_بهتره تو ماشین حرف بزنیم.
پشت سرش راه افتادم.
میخواستم صندلی عقب ماشین بشینم که خندید
_بیا بشین جلو
مردد رفتم جلو نشستم.
جونگ کوک موزیک ملایمی پلی کرده بود.
همون طور که نگاهش به جاده بود و داشت رانندگی میکرد پرسید
_خب؟ تصمیمت چیه؟
+من.. پیشنهادتونو قبول می کنم.
جونگ کوک از ته دل خندید.
_ولی من خجالتتو می ریزم
با این حرفش نتونستم به چیزای مثبت فکر کنم و داشتم اب میشدم.
جونگ کوک صدای موزیک رو بلند کرد و دستشو از پنجره راننده بیرون گذاشت.
همون طور که با سرخوشی داشت می خندید منو خطاب قرار داد
_پس زنم میشی
لبخند عمیقی به لب داشتم
مثل اینکه انتخاب درستی کردم.
مثل اینکه دوسم داره.
مثل اینکه...
لایک؟ 🫠❤️
#فیکیشن #فیک_کوک #فیک_تهیونگ #تهیونگ #جونگ_کوک #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس
۷.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.