تاوان انتخاب (پارت۸)
جونگ کوک جلوی یه پارک ماشینو نگه داشت.
باهم رفتیم رو یه نیمکت نشستیم.
_دیگه منو شما خطاب نکن.
سرتکون دادم.
_مادرم قبول نمیکنه. فقط در صورتی که ازم حامله بشی دست از سرمون بر میدارن. گفتی ۱۷ سالته اره؟ با را/بطه داشتن با من مشکلی که نداری؟
دیگه داشتم ذوب میشدم.
طرف چقدر راحت بود!
+نه هر چی که بنظرت درسته.
از سر رضایت خندید و حرکت غیر منتظره ای زد!
اومد لپ منو بوسید.
و بعد شروع کرد به قهقه زدن.
+لبو کوچولوی من چرا همش سرخ میشه آخه!
کل اون روز رو تا شب باهم تو شهر گشتیم.
حس دختر بچه پنج ساله ای رو داشتم که پدرش اونو برده گردش..
و اون برای اولین بار داره از زیبایی های سئول لذت می بره...
برام لباسای گرون و شیک و لوازم آرایشی خرید.
_خب آخرین ایستگاه و بنظرم مهم ترینش همینجاس
سرمو بلند کردم و به ویترین مغازه لباس زیر فروشی روبروم با دهن باز نگاه کردم..
وای خدایا...
چرا این مرد همش داره منو آب می کنهههه..
_از اون قرمز توریه بدین
اروم مشتی به پهلوش زدم
+من خیلی خجالت می کشم.
_اوخیی
_اره خانم اون لباس خواب حریر صورتی هم بدین تست کنه.
+نههههه تست نمیخوااام
جونگ کوک و زن فروشنده با تعجب بهم خیره شدن
_ا.ت چرا داد می زنی، وای خانم ببخشید زنم یکم قاطی داره
+هییی من قاطی دارممم؟!؟
با اون همه خرید شب رسیدیم خونه.
همه ی ند/یمه ها و مادر جئون با خشم به خنده های منو کوک خیره شده بودن.
م/کوک= معلوم هست داری چه غلطی می کنی؟
و چک محکمی به من زد.
اشکام اروم سرازیر شدن
متنفرم بودم از اینکه انقدر زود گریم گرفته می گرفت.
_ا.ت یه لحظه ما رو تنها میذاری؟
در حالیکه سرم پایین بود به بغل اجوما حمله کردم.
و حسابی گریه کردم.
&تو کار اشتباهی نکردی ا.ت
اشکام شدید تر شد.
+من اون پسرو با هر ذره از وجودم دوست دارم.
&این اصلا اشتباه نیست.
جونگ کوک صدام زد، مثل اینکه کنارم وایساده بود. چون پشتم بهش بود ، متوجه اومدنش نشده بودم.
_اجوما میتونم ا.ت رو قرض بگیرم؟
اجوما با متانت خندید
_مال خودت پسرم.
از بغلش بیرون اومدم.
کوک دستمو گرفت.
_حالت خوبه ؟
چند بار سر تکون دادم
بیا بریم بالا.
باهم از پله ها بالا رفتیم.
نگاه بقیه حس بدی بهم می داد.
تا اینکه رسیدیم به اتاق کوک.
_از این به بعد اینجا میخوابی، اینجا اتاق توعم هس ا.ت، در ضمن میتونی وقتی باهم تنهاییم اسممو صدا بزنی ولی پیش بقیه همون از/باب صدام بزن.
+جونگ کوک؟
_جانم؟
+هیچی فقط خواستم امتحان کنم.
بعد هر دو زدیم زیر خنده.
روی تخت دو نفره کوک نشستم.
داشت پیرهن شو در می آورد..
سرمو انداختم پایین.
می تونستم پوزخندشو از آینده ببینم.
+جونگ کوک؟
_بازم داری امتحان می کنی؟
+نه می خواستم بپرسم چطوری سیکس پک در اوردی؟
اونقدر خندید که دستشو گذاشت رو شکمش
+کجاش خنده دار بود ؟
_اخه مگه علفه در آورده باشم؟ یجوری گفتی واییی
همون طور که داشت می خندید ، اومد کنارم رو تخت نشست.
لباسا رو از تو جعبه در آورد و اون لباس خواب توری قرمز رو جلوم گرفت.
_دلم میخواد ببینم رو تنت چه طور میشه
قلبم باز شروع کرد به تند زدن....
تاپ.. تاپ..
با تردید بلند شدم و به طرف در حموم رفتم
_کجا داری میری؟
+میرم بپوشمش دیگه
_جلوی خودم بپوش....
لایک؟
فالو؟
🥹💞
#فیکیشن #بی_تی_اس #فیک #جونگ_کوک #تهیونگ #فیک_بی_تی_اس #فیک_کوک
باهم رفتیم رو یه نیمکت نشستیم.
_دیگه منو شما خطاب نکن.
سرتکون دادم.
_مادرم قبول نمیکنه. فقط در صورتی که ازم حامله بشی دست از سرمون بر میدارن. گفتی ۱۷ سالته اره؟ با را/بطه داشتن با من مشکلی که نداری؟
دیگه داشتم ذوب میشدم.
طرف چقدر راحت بود!
+نه هر چی که بنظرت درسته.
از سر رضایت خندید و حرکت غیر منتظره ای زد!
اومد لپ منو بوسید.
و بعد شروع کرد به قهقه زدن.
+لبو کوچولوی من چرا همش سرخ میشه آخه!
کل اون روز رو تا شب باهم تو شهر گشتیم.
حس دختر بچه پنج ساله ای رو داشتم که پدرش اونو برده گردش..
و اون برای اولین بار داره از زیبایی های سئول لذت می بره...
برام لباسای گرون و شیک و لوازم آرایشی خرید.
_خب آخرین ایستگاه و بنظرم مهم ترینش همینجاس
سرمو بلند کردم و به ویترین مغازه لباس زیر فروشی روبروم با دهن باز نگاه کردم..
وای خدایا...
چرا این مرد همش داره منو آب می کنهههه..
_از اون قرمز توریه بدین
اروم مشتی به پهلوش زدم
+من خیلی خجالت می کشم.
_اوخیی
_اره خانم اون لباس خواب حریر صورتی هم بدین تست کنه.
+نههههه تست نمیخوااام
جونگ کوک و زن فروشنده با تعجب بهم خیره شدن
_ا.ت چرا داد می زنی، وای خانم ببخشید زنم یکم قاطی داره
+هییی من قاطی دارممم؟!؟
با اون همه خرید شب رسیدیم خونه.
همه ی ند/یمه ها و مادر جئون با خشم به خنده های منو کوک خیره شده بودن.
م/کوک= معلوم هست داری چه غلطی می کنی؟
و چک محکمی به من زد.
اشکام اروم سرازیر شدن
متنفرم بودم از اینکه انقدر زود گریم گرفته می گرفت.
_ا.ت یه لحظه ما رو تنها میذاری؟
در حالیکه سرم پایین بود به بغل اجوما حمله کردم.
و حسابی گریه کردم.
&تو کار اشتباهی نکردی ا.ت
اشکام شدید تر شد.
+من اون پسرو با هر ذره از وجودم دوست دارم.
&این اصلا اشتباه نیست.
جونگ کوک صدام زد، مثل اینکه کنارم وایساده بود. چون پشتم بهش بود ، متوجه اومدنش نشده بودم.
_اجوما میتونم ا.ت رو قرض بگیرم؟
اجوما با متانت خندید
_مال خودت پسرم.
از بغلش بیرون اومدم.
کوک دستمو گرفت.
_حالت خوبه ؟
چند بار سر تکون دادم
بیا بریم بالا.
باهم از پله ها بالا رفتیم.
نگاه بقیه حس بدی بهم می داد.
تا اینکه رسیدیم به اتاق کوک.
_از این به بعد اینجا میخوابی، اینجا اتاق توعم هس ا.ت، در ضمن میتونی وقتی باهم تنهاییم اسممو صدا بزنی ولی پیش بقیه همون از/باب صدام بزن.
+جونگ کوک؟
_جانم؟
+هیچی فقط خواستم امتحان کنم.
بعد هر دو زدیم زیر خنده.
روی تخت دو نفره کوک نشستم.
داشت پیرهن شو در می آورد..
سرمو انداختم پایین.
می تونستم پوزخندشو از آینده ببینم.
+جونگ کوک؟
_بازم داری امتحان می کنی؟
+نه می خواستم بپرسم چطوری سیکس پک در اوردی؟
اونقدر خندید که دستشو گذاشت رو شکمش
+کجاش خنده دار بود ؟
_اخه مگه علفه در آورده باشم؟ یجوری گفتی واییی
همون طور که داشت می خندید ، اومد کنارم رو تخت نشست.
لباسا رو از تو جعبه در آورد و اون لباس خواب توری قرمز رو جلوم گرفت.
_دلم میخواد ببینم رو تنت چه طور میشه
قلبم باز شروع کرد به تند زدن....
تاپ.. تاپ..
با تردید بلند شدم و به طرف در حموم رفتم
_کجا داری میری؟
+میرم بپوشمش دیگه
_جلوی خودم بپوش....
لایک؟
فالو؟
🥹💞
#فیکیشن #بی_تی_اس #فیک #جونگ_کوک #تهیونگ #فیک_بی_تی_اس #فیک_کوک
۹.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.