عروسقاتل

#عـروس‌ِقاتـل
part_۲۸
The killer bride

با اون کارش حالا دیگه ازش متنفر شده بودم، اون میخواست تنها دارایی منو بگیره (بدنم) و مال خودش کنه تازه اونم اینجوری با تمام بی رحمی و پستی!

نمیدونم چیشد که رنگ نگاهش تغییر کرد و رفت عقب بدون هیچ حرفی لباسشو پوشید و بلند شد دستامو باز کرد و رفت بیرون.

باورم نمیشد، چجوری یهو انقدر رنگ نگاهش تغییر کرد، با بغض و خوشحالی مچ دستمو مالوندم.

خدایا شکرت این تنها چیزی بود که تو ذهنم بود الان فقط خدا به دادم رسید.

با صدای اجوما سریع به خودم اومدم و رفتم بیرون:
- بله

نگاه کوتاهی بهم انداخت و گفت:
- الان مهمون ارباب میاد

ارباب گفت لازم نیست کار کنی برو تو اتاقت و تا فردا صب بیرون هم نیا
فهمیدی؟

اگر بیای بیرون ارباب قاطی میکنه حواست باشه
تند سرمو تکون دادم و رفتم تو اتاقم چند دقیقه بعد برام سینی ای آورد.

با دیدن غذاها آب دهنمو قورت دادم و بعد رفتنش تند تند شروع کردم به خوردن که یهو در باز شد.

- چه گو ی میخوری؟

با دیدن تهیونگ و شنیدن اون صدای عصبی و جدیش  تو خودم جمع شدم، یه لحظه حس کردم دزدی کرده بودم.
دیدگاه ها (۲)

#عـروس‌ِقاتـلpart_29The killer bride با دیدن تهیونگ و شنیدن ...

دوستان شرمنده من یه مدت نمیتونم فعالیت کنم به بزرگی خودتون ب...

#عـروس‌ِقاتـلpart_۲۷The killer bride درست حدس زدم!..از ترسم ...

#عـروس‌ِقاتـلpart_۲۶The killer bride تو برای منی دختر جزوی ا...

پارت ۳ سوکوکو( یک قلب بیرون از تن)ویو شویاخیلی ترسیده بودم و...

عشق در مشروب 🍷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط