part ۰۹
#part_۰۹
#آســــیه
از بغلم جداش کردم و سرشو بین دستام گرفتم...
با انگشتام اشکاشو پاک کردم کردم
آسیه:آروم باش دوروک؛همهی اینا میگذره خب؟
از این به بعد دیگه کسی قرار نیست مارو ناراحت کنه...
با چشمای اشکی به چشمام نگاه میکرد...
برک اشکاشو پاک کرد؛لبخندی زد و به سمتمون امد...
روی زانوهاش نشست و دستشو روی شونهی دوروک گذاشت
برک:هنوز آلزایمر داری یا نقشت تموم شد؟
دوروک:فهمیدید نه؟
لبخندی زدم و گفتم
آسیه:مهم نیست؛چون بخاطر من این کارو کردی میبخشمت
با لبخند محوی بهش خیره شده بودم که با یادآوری چیزی اخمی کردم و دستمو به نشونه تهدید بالا اوردم
آسیه:دوروک بخدا اگر یکبار دیگه جلو اون یاسمین عفریته
بگی من متعلق به همتونم چشماتو از کاسه درمیارم پسریکه هَوَل
دوروک و برک وحشتزده بهم دیگه چسبیدن
برک:داداش دختر کم بود این سلیطه رو انتخاب کردی؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم
آسیه:سلیطه عمته
برک:تو و آیبیکه چه گیری دادین به عمه های بدبختِ من
هم شُل مغز عمهی منه هم سلیطه؟
دوروک:داداش وقتی بهش میگی سلیطه انتظار داری
بگه مرسی گلم؟اصن من دوست دارم
عشقم سلیطه باشه بتوچه؟
بعداز تموم شدن حرفش دستمو کشید که تو بغلش افتادم...
خرذوق بخاطر کلمهی"عشقم"توی بغلش تکیه زدم
#آســــیه
از بغلم جداش کردم و سرشو بین دستام گرفتم...
با انگشتام اشکاشو پاک کردم کردم
آسیه:آروم باش دوروک؛همهی اینا میگذره خب؟
از این به بعد دیگه کسی قرار نیست مارو ناراحت کنه...
با چشمای اشکی به چشمام نگاه میکرد...
برک اشکاشو پاک کرد؛لبخندی زد و به سمتمون امد...
روی زانوهاش نشست و دستشو روی شونهی دوروک گذاشت
برک:هنوز آلزایمر داری یا نقشت تموم شد؟
دوروک:فهمیدید نه؟
لبخندی زدم و گفتم
آسیه:مهم نیست؛چون بخاطر من این کارو کردی میبخشمت
با لبخند محوی بهش خیره شده بودم که با یادآوری چیزی اخمی کردم و دستمو به نشونه تهدید بالا اوردم
آسیه:دوروک بخدا اگر یکبار دیگه جلو اون یاسمین عفریته
بگی من متعلق به همتونم چشماتو از کاسه درمیارم پسریکه هَوَل
دوروک و برک وحشتزده بهم دیگه چسبیدن
برک:داداش دختر کم بود این سلیطه رو انتخاب کردی؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم
آسیه:سلیطه عمته
برک:تو و آیبیکه چه گیری دادین به عمه های بدبختِ من
هم شُل مغز عمهی منه هم سلیطه؟
دوروک:داداش وقتی بهش میگی سلیطه انتظار داری
بگه مرسی گلم؟اصن من دوست دارم
عشقم سلیطه باشه بتوچه؟
بعداز تموم شدن حرفش دستمو کشید که تو بغلش افتادم...
خرذوق بخاطر کلمهی"عشقم"توی بغلش تکیه زدم
۲.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.