P: اخر
P: اخر
پوفففف
میکاپر: خب تموم شد، وای چقد قشنگ شدین روبه ایینه کردم راس میگف خیلی خوشگل شدم(اعتماد ب مریخ🗿)
ات: ممنون (لبخند)
نامجون: اروم باش نفس عمیقققق
جیمین: نمیتونم واییی
جین: میگ داری زایمان میکنی یاع یاع یاع
جیمین: یااااا ت بودی سکته رو رد میکردی
شوگا: چیزی نداره نگشتر رو بکن ت انگشتت و بعد ببوسش تمام شد رف
تهیونگ: نمیتونی ی روز ضدحال نزنی
جیمین: جذاب شدم ارع؟
جین: ولی ن به هندسامیم
جیهوپ: اون عروسیشه ها😐
کوک: حالا نمیخوام بری پیش ات راس
جیمین: راس میگی باشه الان میرم
ناجون: برو موفق باشی فایتینگ!
از اتاق خارج شدم و رسیدم ب اتاق نفس عمیقی کشیدم و رفتم داخل
ات: دیدم جیمین اومد داخل چقد جذاب شدع بود واووو
جیمین: اتو دیدم محو زیبایش شدم خیلی خوشگل شده بود
ات: جیمین...جیمین چیزی شدع
جیمین: ها...نه نه فقط...فقط خیلی خوشگل شدی
ات: ممنون تو هم جذاب شدی
جیمین: خب...بریم؟
ات: اهوم دست جیمینو گرفت و از راه پله ها اومدیم پایین همه دست و هورا میکردن رفتیم پیش عاقد ایستادیم
عاقد: خب اقای پارک جیمین حاضرید با...
جیمین: بله
عاقد: خب خانم
ات: بلهههه
انگشتر هارو کردیم دست هم و هم دیگرو بوسیدیم
ویو ی چند سال بعد: یاااا یونا وایسا لباساتو بپوشونم یونا همینطوری داشت بدو بدو میکرد پرید بغل جیمین
جیمین: دختر بابایی شیطونی نکن لباساتو ببوش
یونا: باچه
و زندگی خوبی در کنار هم گذروندن
و تاماممممم🗿🤝🏻
پوفففف
میکاپر: خب تموم شد، وای چقد قشنگ شدین روبه ایینه کردم راس میگف خیلی خوشگل شدم(اعتماد ب مریخ🗿)
ات: ممنون (لبخند)
نامجون: اروم باش نفس عمیقققق
جیمین: نمیتونم واییی
جین: میگ داری زایمان میکنی یاع یاع یاع
جیمین: یااااا ت بودی سکته رو رد میکردی
شوگا: چیزی نداره نگشتر رو بکن ت انگشتت و بعد ببوسش تمام شد رف
تهیونگ: نمیتونی ی روز ضدحال نزنی
جیمین: جذاب شدم ارع؟
جین: ولی ن به هندسامیم
جیهوپ: اون عروسیشه ها😐
کوک: حالا نمیخوام بری پیش ات راس
جیمین: راس میگی باشه الان میرم
ناجون: برو موفق باشی فایتینگ!
از اتاق خارج شدم و رسیدم ب اتاق نفس عمیقی کشیدم و رفتم داخل
ات: دیدم جیمین اومد داخل چقد جذاب شدع بود واووو
جیمین: اتو دیدم محو زیبایش شدم خیلی خوشگل شده بود
ات: جیمین...جیمین چیزی شدع
جیمین: ها...نه نه فقط...فقط خیلی خوشگل شدی
ات: ممنون تو هم جذاب شدی
جیمین: خب...بریم؟
ات: اهوم دست جیمینو گرفت و از راه پله ها اومدیم پایین همه دست و هورا میکردن رفتیم پیش عاقد ایستادیم
عاقد: خب اقای پارک جیمین حاضرید با...
جیمین: بله
عاقد: خب خانم
ات: بلهههه
انگشتر هارو کردیم دست هم و هم دیگرو بوسیدیم
ویو ی چند سال بعد: یاااا یونا وایسا لباساتو بپوشونم یونا همینطوری داشت بدو بدو میکرد پرید بغل جیمین
جیمین: دختر بابایی شیطونی نکن لباساتو ببوش
یونا: باچه
و زندگی خوبی در کنار هم گذروندن
و تاماممممم🗿🤝🏻
۶۱.۳k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.