P4
از خواب پاشدم و دست و صورتمو شستم و از خونه زدم بیرون به مدرسه رسیدم رفتم تو کلاس نگاهی به اطرات انداختم خبری از اون پسره کوک نبود حتما نیومده بود
+ولش بابا چه بهتر..... اصلا به من چه
زنگ خورد اما هنوز کوک نیومده بود رفتم تو آزمایشگاه زنگ علوم بود
معلم:تکلیفاتو بزارید رو میزاتون
همه تکلیفاشونو گذاشتن امامن ننوشته بودم معلم چشمش به من خورد
معلم:هعی کیم نکنه دوباره تکلیفاتو ننوشتی ها؟
تا خواستم حرف بزنم حرف بزنم داد زد و گفت ای ابله خنگ دستشو بالا برد تامنو بزنه(بیشعور غلط میکنی پسر منو میزنی)چشمامو بستم...................وایسا چرا دردی احساس نمیکنم چشمامو باز کردم با صحنه ای که رو برو شدم خشکم زده بود دیدم جونگ کوک دست معلم رو گرفته بودهمه بچه ها داشتن نگاه میکردم که کوک گفت
-فقط تکلیفشو ننوشته بود تو حق زدنشو نداری(باجدیت)
معلم دستشو از دست کوک ول کرد و یقشو صاف کرد و گفت:میتونید برید رنگه
من سریع از کلاس خارج شدم و دنبال کوک رفتم
+حالت خوبه
-برو
+چرا این کارو کردی
_بهت گفتم برو(باعربده)
نمیدونم چرا ولی از دادش خیلی ترسیدم و رفتم
پرش زمانی تموم شدن کلاس
از کلاس زدم بیرون و رسیدم خونه همین که وارد شدم و سلام کردم مامانم محکم زد تو گوشم
مامان تهیونگ:کیم تهیونگ وایسا ببینم تکلیف علومتو ننوشته بودییی هااااااا؟
بدون اینکه جواب بدم از پله ها زدم بیرون وقتم تو اتاقمو دو قفل کردم و رو تختم دراز کشیدمو فقط گریه کردم
+بسه دیگه از این زندگیه فا**خسته شدممم
بعد از کلی گریه خوابم برد
+ولش بابا چه بهتر..... اصلا به من چه
زنگ خورد اما هنوز کوک نیومده بود رفتم تو آزمایشگاه زنگ علوم بود
معلم:تکلیفاتو بزارید رو میزاتون
همه تکلیفاشونو گذاشتن امامن ننوشته بودم معلم چشمش به من خورد
معلم:هعی کیم نکنه دوباره تکلیفاتو ننوشتی ها؟
تا خواستم حرف بزنم حرف بزنم داد زد و گفت ای ابله خنگ دستشو بالا برد تامنو بزنه(بیشعور غلط میکنی پسر منو میزنی)چشمامو بستم...................وایسا چرا دردی احساس نمیکنم چشمامو باز کردم با صحنه ای که رو برو شدم خشکم زده بود دیدم جونگ کوک دست معلم رو گرفته بودهمه بچه ها داشتن نگاه میکردم که کوک گفت
-فقط تکلیفشو ننوشته بود تو حق زدنشو نداری(باجدیت)
معلم دستشو از دست کوک ول کرد و یقشو صاف کرد و گفت:میتونید برید رنگه
من سریع از کلاس خارج شدم و دنبال کوک رفتم
+حالت خوبه
-برو
+چرا این کارو کردی
_بهت گفتم برو(باعربده)
نمیدونم چرا ولی از دادش خیلی ترسیدم و رفتم
پرش زمانی تموم شدن کلاس
از کلاس زدم بیرون و رسیدم خونه همین که وارد شدم و سلام کردم مامانم محکم زد تو گوشم
مامان تهیونگ:کیم تهیونگ وایسا ببینم تکلیف علومتو ننوشته بودییی هااااااا؟
بدون اینکه جواب بدم از پله ها زدم بیرون وقتم تو اتاقمو دو قفل کردم و رو تختم دراز کشیدمو فقط گریه کردم
+بسه دیگه از این زندگیه فا**خسته شدممم
بعد از کلی گریه خوابم برد
۴.۳k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.