P5
باصدای شکستن شیشه از خواب پاشدم هواهنوز تاریک بود سرمو از پنجره دادم بیرون که ببینم کیه اما بعدش دستمال خوش بویی رو دهنم گرفته شدو بعدش هیچی حس نکردم ..............
فردا
چشمامو باز کردم دیدم توی یک جای تاریک هستم درواز شد اون پسره کوک بود
+عوضی بامن چیکار داری
-چند بار بهت هشدار دادم (بالبخند شیطانی😂)
+ولم کن عوضی ک*ک*ش
-هع بشین تاوان کنم بیارینش
دیدم چندتا مرد گنده آمدن سمتم و منو بلند کردن
بادیگارد:زود باش پاشو بجنب
+ولم کنیننننن دستتو به من نزن
منو به زور بردن ونشوندنم رویه صندلی کوک هم نشست جلوم
-موبایلشو بدین بهم
بادیگارد: بفرمایید قربان
+های عوضی اون گوشی منهههههه
-میدونم
+باهاش چیکار داری
-الان میبینی
بابای تهیونگ:الو پسرم تو کجایی نگرانت شدیم زود باش بیا خونه
-میبینم که دلت برا پسرت تنگ شده
بابا ت:توکی هستی
-فردا با 500میلیون دلار میای وگرنه پسرتو میکشم
بابا ت:الو...الو
کوک گوشی رو قطع کردو نگاهی به من کرد
+خیلی عوضی ای
-هع در حد مرگ بزنیدش
بعدشم پاشد و رفت بادیگارد ها آمدن سمتم و شروع کردن به زدنم آنقدر زدنم که بیهوش شدم
فردا صبح
بادیگارد:پاشو بجنب
+ولم کنید دیگه ازم چی میخواید
بادیگارد:گفتم پاشو (باداد)
باشم ولی از بس زدنم نمیتونستم راه برم تا خواستم ره برم افتادم بادیگارد منو محکم گرفت و بلندم کرد منو از پله ها برد بالا وارد یه جای خیلی شیک و خوشگل شدیم داشتم به اطراف نگاه میکردم که یهو........
فردا
چشمامو باز کردم دیدم توی یک جای تاریک هستم درواز شد اون پسره کوک بود
+عوضی بامن چیکار داری
-چند بار بهت هشدار دادم (بالبخند شیطانی😂)
+ولم کن عوضی ک*ک*ش
-هع بشین تاوان کنم بیارینش
دیدم چندتا مرد گنده آمدن سمتم و منو بلند کردن
بادیگارد:زود باش پاشو بجنب
+ولم کنیننننن دستتو به من نزن
منو به زور بردن ونشوندنم رویه صندلی کوک هم نشست جلوم
-موبایلشو بدین بهم
بادیگارد: بفرمایید قربان
+های عوضی اون گوشی منهههههه
-میدونم
+باهاش چیکار داری
-الان میبینی
بابای تهیونگ:الو پسرم تو کجایی نگرانت شدیم زود باش بیا خونه
-میبینم که دلت برا پسرت تنگ شده
بابا ت:توکی هستی
-فردا با 500میلیون دلار میای وگرنه پسرتو میکشم
بابا ت:الو...الو
کوک گوشی رو قطع کردو نگاهی به من کرد
+خیلی عوضی ای
-هع در حد مرگ بزنیدش
بعدشم پاشد و رفت بادیگارد ها آمدن سمتم و شروع کردن به زدنم آنقدر زدنم که بیهوش شدم
فردا صبح
بادیگارد:پاشو بجنب
+ولم کنید دیگه ازم چی میخواید
بادیگارد:گفتم پاشو (باداد)
باشم ولی از بس زدنم نمیتونستم راه برم تا خواستم ره برم افتادم بادیگارد منو محکم گرفت و بلندم کرد منو از پله ها برد بالا وارد یه جای خیلی شیک و خوشگل شدیم داشتم به اطراف نگاه میکردم که یهو........
۳.۷k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.