چند پارتی نامی💕🏩🧸 p last
نامجون « حا..حال دخترم چطوره؟؟
دکتر « ضربان قلبش منظم شده....تبشم پایین اومده...
نامجون « میتونیم ببینیمش؟؟؟
دکتر « بله حتما...بفرمایید
راوی « خیلی آروم در اتاق رو باز کرد و با جسم کوچولوی روی تخت و پرستاری که داره باهاش حرف میزنه مواجه شد...
پرستار بعد از دیدن نامجون تعظیم کوتاهی کرد واز اتاق بیرون رفت...
نامجون « بعد از رفتن پرستار به نایونی که داشت با بغض نگاهم میکرد نگاه کردم...لعنتی اینجوری نگام نکن...رفتم پیشش و دستاشو گرفتم...چرا تاحالا متوجه لطافت دستای کوچولوش نشده بودم؟!
نامجون « بهتری؟؟
نایون « مگه برات مهمه؟!
نامجون « نایونا...من...من معذرت میخوام...لطفا...بابایی رو میبخشی؟!
نایون « چرا...چرا هیچوقت بغلم نکردی؟! چرا بوسم نکردی؟! چرابهم نگفتی دخترم؟
نامجون « با تک تک حرفاش دلم میخواست آب شم برم زمین...طاقت نمیاووردم و بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم...بابایی خیلی دوست داره میدونستی؟!
نایون « از بغل کردنش تعجب کردم...ولی واقعا بغلش گرم بود...محکم بغلش کردم...هققق باباییی...
نامجون « گریه نکن...لطفاً گریه نکن...نمیتونم اشکایی که باعثشون خودمم رو ببینم...بوسه ای روی موهاش زدم....لطفا دیگه روی تخت بیمارستان نباش...دوست دارم دخترم...
نایون « هیقققق منم دوست دارم باباییی🥹💕
دکتر « ضربان قلبش منظم شده....تبشم پایین اومده...
نامجون « میتونیم ببینیمش؟؟؟
دکتر « بله حتما...بفرمایید
راوی « خیلی آروم در اتاق رو باز کرد و با جسم کوچولوی روی تخت و پرستاری که داره باهاش حرف میزنه مواجه شد...
پرستار بعد از دیدن نامجون تعظیم کوتاهی کرد واز اتاق بیرون رفت...
نامجون « بعد از رفتن پرستار به نایونی که داشت با بغض نگاهم میکرد نگاه کردم...لعنتی اینجوری نگام نکن...رفتم پیشش و دستاشو گرفتم...چرا تاحالا متوجه لطافت دستای کوچولوش نشده بودم؟!
نامجون « بهتری؟؟
نایون « مگه برات مهمه؟!
نامجون « نایونا...من...من معذرت میخوام...لطفا...بابایی رو میبخشی؟!
نایون « چرا...چرا هیچوقت بغلم نکردی؟! چرا بوسم نکردی؟! چرابهم نگفتی دخترم؟
نامجون « با تک تک حرفاش دلم میخواست آب شم برم زمین...طاقت نمیاووردم و بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم...بابایی خیلی دوست داره میدونستی؟!
نایون « از بغل کردنش تعجب کردم...ولی واقعا بغلش گرم بود...محکم بغلش کردم...هققق باباییی...
نامجون « گریه نکن...لطفاً گریه نکن...نمیتونم اشکایی که باعثشون خودمم رو ببینم...بوسه ای روی موهاش زدم....لطفا دیگه روی تخت بیمارستان نباش...دوست دارم دخترم...
نایون « هیقققق منم دوست دارم باباییی🥹💕
۹۴.۰k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.