جونگکوک:جیمین کوچولو هم بلاخره داره بزرگ میشه...مبارکت دا
جونگکوک:جیمین کوچولو هم بلاخره داره بزرگ میشه...مبارکت داداش
جیمین:از دست تو کوکی...مرسی
نامجون:ای کلک...جوجه رو ببین بزرگ شده...مبارکه
جیمین:ممنونم
جین:ببین جوجه...تو اصلا هم برام بزرگ نشدی هنوز همون کوچولویی...ولی مبارکت باشه
جیمین:آه جین...مرسی
شوگا:ی روز بلاخره میشد...مبارکه
جیمین:اره دیگه ممنونم
جی هوپ:داداش کوچولوم پارتنر پیدا کرده...الهی....مبارکه داداشی
جیمین:مرسی هوپی
بلا:همینطور داشتیم میخندیدیم و ارمیا حرف میزدن که یونجون اومد
یونجون:خوب کارایی میکنید بدون من
بلا:دادااشششششششش
رفتم و محکم بغلش کردم
یونجون:چطوری خوشکلم؟
بلا:عالی تر از اونیم که بتونم بهت بگم
یونجون:همیشه عالی باشی...از همون اول میگفتی برات جورش میکردم
بلا:دیگه من همسن دیشب مطمئن شدم
یونجون:الهییی...عروسک قشنگم...خواهر خوشکلم عاشق شده
بلا:بدجور یونجون
یونجون:اووووو....بریم پیش جیمین
رفتیم پیش اعضا سلام کردین و اینا وب عد روبه جیمین گفتم:هی جیمین....اگه یکی دیگه بود قول نمیدادم به اسن راحتیا خواهرم رو بهش بسپارم اما تو فرق میکنی....میدونی مثل چشمات ازش مراقبت میکنی پس نیازی به توصیه نیست...شما سالهاست همو میشناسید...خوش باشید
جیمین:مرسی یونجون....
یونجون:برو پیشش
جیمین:نمیخوای بغلم کنی؟
بلا:رفتم و محکم بغلش کردم...از جیغ های فندوم هم غافل نباشیم
و اما بله از صدای میساکی هم غافل نباشیم: این همونی بود که میگفت هیچوقت عاشق نمیشم
جیمین:حالا که شد بزار نوش جونش
میساکی:برو حالشو ببر...جیمین مواظب دوستم باش
جیمین:همینطوره
تمو:میدونستم اخرش اینطور میشه....خیلی براتون خوشحالم
جیمین:مررررسی
اینو گفتم و بوسه ای روی گونه ی بلا کاشتم و جیغ و دادههای فندوم رو به جون خریدم
و این بود از داستان دو عاشقی که بعد از کلی سختی بهم رسیدن....اینکه بعد از سختی بهم برسن میتونه بهترین عشق و علاقه رو بسازه...اینطور قدر همو میدونن و برای لحظاتی که میتونه خوشحالشون کنه بیشتر تلاش میکنن
پایان🩷✨
جیمین:از دست تو کوکی...مرسی
نامجون:ای کلک...جوجه رو ببین بزرگ شده...مبارکه
جیمین:ممنونم
جین:ببین جوجه...تو اصلا هم برام بزرگ نشدی هنوز همون کوچولویی...ولی مبارکت باشه
جیمین:آه جین...مرسی
شوگا:ی روز بلاخره میشد...مبارکه
جیمین:اره دیگه ممنونم
جی هوپ:داداش کوچولوم پارتنر پیدا کرده...الهی....مبارکه داداشی
جیمین:مرسی هوپی
بلا:همینطور داشتیم میخندیدیم و ارمیا حرف میزدن که یونجون اومد
یونجون:خوب کارایی میکنید بدون من
بلا:دادااشششششششش
رفتم و محکم بغلش کردم
یونجون:چطوری خوشکلم؟
بلا:عالی تر از اونیم که بتونم بهت بگم
یونجون:همیشه عالی باشی...از همون اول میگفتی برات جورش میکردم
بلا:دیگه من همسن دیشب مطمئن شدم
یونجون:الهییی...عروسک قشنگم...خواهر خوشکلم عاشق شده
بلا:بدجور یونجون
یونجون:اووووو....بریم پیش جیمین
رفتیم پیش اعضا سلام کردین و اینا وب عد روبه جیمین گفتم:هی جیمین....اگه یکی دیگه بود قول نمیدادم به اسن راحتیا خواهرم رو بهش بسپارم اما تو فرق میکنی....میدونی مثل چشمات ازش مراقبت میکنی پس نیازی به توصیه نیست...شما سالهاست همو میشناسید...خوش باشید
جیمین:مرسی یونجون....
یونجون:برو پیشش
جیمین:نمیخوای بغلم کنی؟
بلا:رفتم و محکم بغلش کردم...از جیغ های فندوم هم غافل نباشیم
و اما بله از صدای میساکی هم غافل نباشیم: این همونی بود که میگفت هیچوقت عاشق نمیشم
جیمین:حالا که شد بزار نوش جونش
میساکی:برو حالشو ببر...جیمین مواظب دوستم باش
جیمین:همینطوره
تمو:میدونستم اخرش اینطور میشه....خیلی براتون خوشحالم
جیمین:مررررسی
اینو گفتم و بوسه ای روی گونه ی بلا کاشتم و جیغ و دادههای فندوم رو به جون خریدم
و این بود از داستان دو عاشقی که بعد از کلی سختی بهم رسیدن....اینکه بعد از سختی بهم برسن میتونه بهترین عشق و علاقه رو بسازه...اینطور قدر همو میدونن و برای لحظاتی که میتونه خوشحالشون کنه بیشتر تلاش میکنن
پایان🩷✨
۸.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.