هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part 40
_اتتتت(داد)
ات چشاتو باز کن خواهش میکنم براید بغلش کردم و از وسط جمع رد شدم ات رو گذاشتم تو ماشین و گاز دادم سریع زنگ زدم به دکتر خانوادگیمون
بلاخره رسیدم وارد عمارت شدم ات رو گذاشتم رو تخت که دکتر اومد
دکتر: برید بیرون لطفا
_ببین اگه یه تار موش کم شه میکشمت رفتم بیرون و منتظر بودم دکتر بیاد بیرون که هانا مثل جت پرید روم
هانا: اتتتت رو چیکار کردی مرتیکه ی خررر
_میشه جوگیر نشی مگه من دشمنش هستممم که بخوام بلایی سرش بیارمممم(داد)
هانا: توهم مثل بابای عوضیتی(داد)
_بعد شنیدن این حرف خون جلو چشامو گرفته بود خواستم خفش کنم که تهیونگ پرید وسط
تهیونگ: بس کنید بخاطر من
هانا تو هم تهمت نزن
هانا: من....
میخاستم زر بزنم که دکتر اومد بیرون
_حالش خوبه؟(نگران)
دکتر: الان حالشون خوبه ولی انگار یکی زخمشو فشار داده بخاطر همین بخاطر درد بیهوش شده باید یه ماه تمام استراحت کنه
_باشه ممنون میتونید برید
دکتر رفت... رومو کردم سمت شوگا
اون کاترین عوضی رو برام بیار
شوگا: میدونی باباش کیه دیگه
_فکر میکنی مهمه؟ خودم میکشمش
شوگا: میخام باهات حرف بزنم
نامجون: منم همینطور بیا اتاقم
رفتیم سمت اتاق
کوک از وقتی ات رو دیده مشکوک رفتار میکنه خب معلومه چرا
_خب چی میخای بگی
شوگا: کیو داری گول میزنی؟
_منظورت چیه؟
نامجون: ات رو دوست داری ولی چرا بهش نمیگی؟
_مسخرت
شوگا: مسخره مایییم که.....
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part 40
_اتتتت(داد)
ات چشاتو باز کن خواهش میکنم براید بغلش کردم و از وسط جمع رد شدم ات رو گذاشتم تو ماشین و گاز دادم سریع زنگ زدم به دکتر خانوادگیمون
بلاخره رسیدم وارد عمارت شدم ات رو گذاشتم رو تخت که دکتر اومد
دکتر: برید بیرون لطفا
_ببین اگه یه تار موش کم شه میکشمت رفتم بیرون و منتظر بودم دکتر بیاد بیرون که هانا مثل جت پرید روم
هانا: اتتتت رو چیکار کردی مرتیکه ی خررر
_میشه جوگیر نشی مگه من دشمنش هستممم که بخوام بلایی سرش بیارمممم(داد)
هانا: توهم مثل بابای عوضیتی(داد)
_بعد شنیدن این حرف خون جلو چشامو گرفته بود خواستم خفش کنم که تهیونگ پرید وسط
تهیونگ: بس کنید بخاطر من
هانا تو هم تهمت نزن
هانا: من....
میخاستم زر بزنم که دکتر اومد بیرون
_حالش خوبه؟(نگران)
دکتر: الان حالشون خوبه ولی انگار یکی زخمشو فشار داده بخاطر همین بخاطر درد بیهوش شده باید یه ماه تمام استراحت کنه
_باشه ممنون میتونید برید
دکتر رفت... رومو کردم سمت شوگا
اون کاترین عوضی رو برام بیار
شوگا: میدونی باباش کیه دیگه
_فکر میکنی مهمه؟ خودم میکشمش
شوگا: میخام باهات حرف بزنم
نامجون: منم همینطور بیا اتاقم
رفتیم سمت اتاق
کوک از وقتی ات رو دیده مشکوک رفتار میکنه خب معلومه چرا
_خب چی میخای بگی
شوگا: کیو داری گول میزنی؟
_منظورت چیه؟
نامجون: ات رو دوست داری ولی چرا بهش نمیگی؟
_مسخرت
شوگا: مسخره مایییم که.....
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۵.۴k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط