"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ویو جونگکوک"
جیمین: داخل یه کوچه کناره ....(مثلا اسمه) پیداش کردم ..تنها بود ، طبق گفته خودش کسیو نداره و گمشده
کوک: ظاهرش چجوریه؟
جیمین: خوشگله خیلی فقط رسیدگی میخواد ، هیکلش مناسبه ..
لیوانو بین لbام گذاشتم یه قلوم از نوشیدنی و خوردم، و گفتم:
_بد جور دلم میخواد ببینمش
جیمین: بیارمش؟!
سرمو برایه تایید تکون دادم
جیمین: حله
جیمین گوشیشو دراوردو به کسی زنگ زد
جیمین: بیارینش داخل
و قط کرد
رو کانامه تکی نشستم،و ویسگی به دست منتظر این دختره بودم
بعد از مدت زمان کمی خدمه درو باز کرد که یکی از افراد جیمین با اون دختره که همیشه اطراف جیمیه امدن داخل، البته با یه دختری که بیهوش بقل اون مرده بود جیمین پرسید:
_کجا؟ بزارن رو کاناپه؟
میدونم همیشه دخترارو چک میکنم و بعد از هزاران اموزش میبرم داخل اتاق ...، ولی الان انقدری خمار بودم که توجعه نکنم
جیمین: نکنه میبریش اون اتاقه؟
پوزخند خماری زدم و گفتم:
_ نچ، ببرش اتاق خودم
تهیونگ که پشتش به ما بددو داشت بیرونو نگاه میکرد با تعجب چرخید طرفم
و جیمین با تعجب گفت:
_ گفتم که بی تجربس ،اموزش نیاز داره
کوک: نه، ببرش اتاقم
ته: اتاقت؟ یعنی اون اتاقِ...
کوک: میگم اتاقم ، اتاقق خودم
اون دختره یکم جلو امد و گفت:
_ ببخشید ولی این دختر بیهوشه
کوک: مهم نیس
جیمین: سری تکون داد و گفت:
ببرش طبقه بالا اِما ( همون دختره که برایه جیمین کار میکنه) اتاق جونگکوک نشونت میده
اون دوتا بعد چشم رفتن
ته: جونگکوک دادی چیکار میکنی؟!اتاق خودت؟ یعنی چی؟
از جام بلند شدم ، با پر کردن لیوان جواب دادم:
_ واضحه نه!؟
ته: چی؟ شوخیت گرفته؟ ...تو اربابیااا
به سمت پله ها رفتم و همزمان گفتم:
_ تهیونگ چقدر حرف میزنیی
صدایه غور غوراشو میشنیدم
داخل راه پله اون دوتاو دیدم که داشتن بر میگشتن
در اتاق و باز کردم، کل اتاق تو تاریکی بود ،درو بستم و به سمت تخت رفتم و اواژور کناره تختو روشن کردم
به دختره رویه تخت نگاه کردم ، موهاش به هم ریخته جلویه صورتشو گرفته بود، و نمیزاشت ببینمش
تو صورتش خم شدم و موهارو کنار زدم،
نمیدونم چرا ولی با دیدنش اتگار یه برق بهم وصل شد
یکم ازش دور شدم
راست میگفت واقعا خوشگله، ولی حیف که امرش به این دنیا نیست، و بعد از فک کردن به این حرفم صدایه خندم بلند شد
دختره بیجاره
"ویو جونگکوک"
جیمین: داخل یه کوچه کناره ....(مثلا اسمه) پیداش کردم ..تنها بود ، طبق گفته خودش کسیو نداره و گمشده
کوک: ظاهرش چجوریه؟
جیمین: خوشگله خیلی فقط رسیدگی میخواد ، هیکلش مناسبه ..
لیوانو بین لbام گذاشتم یه قلوم از نوشیدنی و خوردم، و گفتم:
_بد جور دلم میخواد ببینمش
جیمین: بیارمش؟!
سرمو برایه تایید تکون دادم
جیمین: حله
جیمین گوشیشو دراوردو به کسی زنگ زد
جیمین: بیارینش داخل
و قط کرد
رو کانامه تکی نشستم،و ویسگی به دست منتظر این دختره بودم
بعد از مدت زمان کمی خدمه درو باز کرد که یکی از افراد جیمین با اون دختره که همیشه اطراف جیمیه امدن داخل، البته با یه دختری که بیهوش بقل اون مرده بود جیمین پرسید:
_کجا؟ بزارن رو کاناپه؟
میدونم همیشه دخترارو چک میکنم و بعد از هزاران اموزش میبرم داخل اتاق ...، ولی الان انقدری خمار بودم که توجعه نکنم
جیمین: نکنه میبریش اون اتاقه؟
پوزخند خماری زدم و گفتم:
_ نچ، ببرش اتاق خودم
تهیونگ که پشتش به ما بددو داشت بیرونو نگاه میکرد با تعجب چرخید طرفم
و جیمین با تعجب گفت:
_ گفتم که بی تجربس ،اموزش نیاز داره
کوک: نه، ببرش اتاقم
ته: اتاقت؟ یعنی اون اتاقِ...
کوک: میگم اتاقم ، اتاقق خودم
اون دختره یکم جلو امد و گفت:
_ ببخشید ولی این دختر بیهوشه
کوک: مهم نیس
جیمین: سری تکون داد و گفت:
ببرش طبقه بالا اِما ( همون دختره که برایه جیمین کار میکنه) اتاق جونگکوک نشونت میده
اون دوتا بعد چشم رفتن
ته: جونگکوک دادی چیکار میکنی؟!اتاق خودت؟ یعنی چی؟
از جام بلند شدم ، با پر کردن لیوان جواب دادم:
_ واضحه نه!؟
ته: چی؟ شوخیت گرفته؟ ...تو اربابیااا
به سمت پله ها رفتم و همزمان گفتم:
_ تهیونگ چقدر حرف میزنیی
صدایه غور غوراشو میشنیدم
داخل راه پله اون دوتاو دیدم که داشتن بر میگشتن
در اتاق و باز کردم، کل اتاق تو تاریکی بود ،درو بستم و به سمت تخت رفتم و اواژور کناره تختو روشن کردم
به دختره رویه تخت نگاه کردم ، موهاش به هم ریخته جلویه صورتشو گرفته بود، و نمیزاشت ببینمش
تو صورتش خم شدم و موهارو کنار زدم،
نمیدونم چرا ولی با دیدنش اتگار یه برق بهم وصل شد
یکم ازش دور شدم
راست میگفت واقعا خوشگله، ولی حیف که امرش به این دنیا نیست، و بعد از فک کردن به این حرفم صدایه خندم بلند شد
دختره بیجاره
۱۶.۷k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.