"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ویو جونگکوک"
قسمت پایین تخت نشستم، و لیوان به دست منتظر بیدار شدن این دختره موندنم؟
وایسا
لیوانو کنار گذاشتم ،زیپ سوشرتی که تنش بودو باز کردم
لباس خاصی تنش بود
فقط یه تاب و البته انگار چییزی رو داخل لباسش گذاشته بود
وقتی بیرون کشیدمش
قاب عکس بود که داخلش عکس سه نفر بود
خانوادشه؟
قاب عکسه رو یجا تو اتاقم قایمکردم
سورشرتو از تنش دراوردم، چرا بیهوشش کردن؟ انقدر مقاوت میکرده!؟
به......
"ویو نادیا"
سر درد بدی داشتم بعد انگار سرما کل وجودمو گرفته بود جوری که انگار لخت بودم
چشمامو باز کردم
وقتی دستم بدnم و لمس کرد متوجعه شدم که سوشرتم تنم نیست و حتی تاب
سر جام نشستم
و اطراف و نگاه کردم
، کی این و دراوردتش؟فقط شلوارم تنم بود
وایسا اون پسره منو برد تو اون اتاق..اون اوردتم نه؟
این که همون اتاق نیست
نادیا: هعییییی
پامو رویه زمین گذشتم، و هنوز بلند نشده بودم که صدایی از پشت سرم امد :
_ وایسا ببینم
و بعد مکثی با صدایه بمی ادامه داد:
_ کحا با این عجله؟
سرمو چرخوندم
با دیدن مردی که نشسته بودو به حلو خن شده بود و با پوزخند ترسناکی نگام میکرد
تنها چییزی که به ذهنم رسید اینکه خودمو بپوشونم
پتورو تا گردنم بالا کشیدم و با عصبانیت گفتم:
_ تو کی؟
خنده عجیبی کرد و گفت:
_ تو؟ چه خودمونی
حرصم درامد
نادیا : میگم تو کیی؟
از جاش بلند شد
کوک: ببین خانم خانما برا من شاخ شونه نکششش
"ویو جونگکوک"
قسمت پایین تخت نشستم، و لیوان به دست منتظر بیدار شدن این دختره موندنم؟
وایسا
لیوانو کنار گذاشتم ،زیپ سوشرتی که تنش بودو باز کردم
لباس خاصی تنش بود
فقط یه تاب و البته انگار چییزی رو داخل لباسش گذاشته بود
وقتی بیرون کشیدمش
قاب عکس بود که داخلش عکس سه نفر بود
خانوادشه؟
قاب عکسه رو یجا تو اتاقم قایمکردم
سورشرتو از تنش دراوردم، چرا بیهوشش کردن؟ انقدر مقاوت میکرده!؟
به......
"ویو نادیا"
سر درد بدی داشتم بعد انگار سرما کل وجودمو گرفته بود جوری که انگار لخت بودم
چشمامو باز کردم
وقتی دستم بدnم و لمس کرد متوجعه شدم که سوشرتم تنم نیست و حتی تاب
سر جام نشستم
و اطراف و نگاه کردم
، کی این و دراوردتش؟فقط شلوارم تنم بود
وایسا اون پسره منو برد تو اون اتاق..اون اوردتم نه؟
این که همون اتاق نیست
نادیا: هعییییی
پامو رویه زمین گذشتم، و هنوز بلند نشده بودم که صدایی از پشت سرم امد :
_ وایسا ببینم
و بعد مکثی با صدایه بمی ادامه داد:
_ کحا با این عجله؟
سرمو چرخوندم
با دیدن مردی که نشسته بودو به حلو خن شده بود و با پوزخند ترسناکی نگام میکرد
تنها چییزی که به ذهنم رسید اینکه خودمو بپوشونم
پتورو تا گردنم بالا کشیدم و با عصبانیت گفتم:
_ تو کی؟
خنده عجیبی کرد و گفت:
_ تو؟ چه خودمونی
حرصم درامد
نادیا : میگم تو کیی؟
از جاش بلند شد
کوک: ببین خانم خانما برا من شاخ شونه نکششش
۲۲.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.