پارت 24 فیک تهیونگ
پارت 24 فیک تهیونگ
اتاق ساکت بود و منم چشمام داشت گرم میشد ک یک چیز خیس روی لب حس کردم چشمام و باز کردم و یونتان و دیدم تو شک بودم و هنوز لود نشده بودم ک تهیونگ گفت
تهیونگ:افرین پسرم مامانی و بیدار کن
با این حرفش داغ کردم و جیغم رفت هوااا
میسو:واای مامان کجااایی اصن شوعر نخواستم بلای جون نخواستم
همینجوری داشتم دری وری میگفتم تهیونگ از خنده ریسه میکرد ک در یک آن از رو تخت افتاد خودم و کج کردم دیدم داره از خنده از چشاش اشک میاد بالشت کنار دستم و برداشت و پرت طرفش کردم و گفتم
میسو:اه اصلا حوصله ندارم وسایلم و اماده کنم ایش
تهیونگ:تو فقط لباس بپوش و بیا سوار ماشین شو صبحونتم توو راه بخور
میسو:وسایلم چی
تهیونگ:اونارو جمع کردم تو ماشینه بیب
میسو:اوه چ شوعر خوبی
تهیونگ:شوهر؟؟!
میسو:اره شوهر هوم مشکلش چیه
تهیونگ:یکم زود نیست
میسو:برا من فرق نداره راستی
تهیونگ:هوم
میسو:ساعت چند بیدار شدی
تهیونگ:شیش و اینا
میسو:هااا
پاشدم و رفتم دستت و صورتم و شستم و حاضر شدم سوار ماشین شدم و ب سمت بیمارستتان حرکت کردیم توی ماشین فقط درباره مسائل پزشکی حرف میزد و منم با دقت گوش میکردم
_________________
بعد مسیر ک نزدیک بیمارستان میشدیم ی اتوبوس بود ک از ته پرسیدم
میسو:قرار با اوتوبوس بریم اصلا کمپ کجاست
تهیونگ:با هواپیما میریم امریکا وسط نیویرک
میسو:یااا مگ بوسان نبود
تهیونگ:ن توی امریکا چندتا کلاس اموزشی هست برای مبارزه با بیماریای رایج برای کاروان هاا
میسو:مگ تو دکتر نیستی باید بدونی
تهیونگ:میدونم فقط مناطق و نمیشناسم ک کدوم ابزارم و بردارم یا مجوزش و بگیرم
میسو:خیلی گیج کنندس
تهیونگ:بریم میفهمی
ماشین ووپارک کرد و پیداه شدیم و ب سمت اتوبوس حرکت کردیم شاگرد رااننده اوتوبوس وسایلمونو جااا داد تو و ....
اتاق ساکت بود و منم چشمام داشت گرم میشد ک یک چیز خیس روی لب حس کردم چشمام و باز کردم و یونتان و دیدم تو شک بودم و هنوز لود نشده بودم ک تهیونگ گفت
تهیونگ:افرین پسرم مامانی و بیدار کن
با این حرفش داغ کردم و جیغم رفت هوااا
میسو:واای مامان کجااایی اصن شوعر نخواستم بلای جون نخواستم
همینجوری داشتم دری وری میگفتم تهیونگ از خنده ریسه میکرد ک در یک آن از رو تخت افتاد خودم و کج کردم دیدم داره از خنده از چشاش اشک میاد بالشت کنار دستم و برداشت و پرت طرفش کردم و گفتم
میسو:اه اصلا حوصله ندارم وسایلم و اماده کنم ایش
تهیونگ:تو فقط لباس بپوش و بیا سوار ماشین شو صبحونتم توو راه بخور
میسو:وسایلم چی
تهیونگ:اونارو جمع کردم تو ماشینه بیب
میسو:اوه چ شوعر خوبی
تهیونگ:شوهر؟؟!
میسو:اره شوهر هوم مشکلش چیه
تهیونگ:یکم زود نیست
میسو:برا من فرق نداره راستی
تهیونگ:هوم
میسو:ساعت چند بیدار شدی
تهیونگ:شیش و اینا
میسو:هااا
پاشدم و رفتم دستت و صورتم و شستم و حاضر شدم سوار ماشین شدم و ب سمت بیمارستتان حرکت کردیم توی ماشین فقط درباره مسائل پزشکی حرف میزد و منم با دقت گوش میکردم
_________________
بعد مسیر ک نزدیک بیمارستان میشدیم ی اتوبوس بود ک از ته پرسیدم
میسو:قرار با اوتوبوس بریم اصلا کمپ کجاست
تهیونگ:با هواپیما میریم امریکا وسط نیویرک
میسو:یااا مگ بوسان نبود
تهیونگ:ن توی امریکا چندتا کلاس اموزشی هست برای مبارزه با بیماریای رایج برای کاروان هاا
میسو:مگ تو دکتر نیستی باید بدونی
تهیونگ:میدونم فقط مناطق و نمیشناسم ک کدوم ابزارم و بردارم یا مجوزش و بگیرم
میسو:خیلی گیج کنندس
تهیونگ:بریم میفهمی
ماشین ووپارک کرد و پیداه شدیم و ب سمت اتوبوس حرکت کردیم شاگرد رااننده اوتوبوس وسایلمونو جااا داد تو و ....
۴۵.۱k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰