دنیای تاریک من
#دنیای_تاریک_من
پارت : 19
کانگ: میخواستم باهات حرف بزنم ولی انگار کار داری پس یک روز دیگه میام.
- هر حرفی دارین همین الان بزنین نمیخوام دوباره ببینمتون آخه روزم خراب میشه
کانگ :باشه هرجور راحتی پس تو خونت صحبت کنیم.
روی مبل نشست و یکم خونه ی لینو رو نگاه کرد و شروع کرد :
پسرم ، من نیومدم اینجا دعوا کنم اما اگر نیاز باشه برای اینده پسرم هر کاری میکنم
میرم سر اصل مطلب
به اموال پدرت چشم نداشته باش و به راحتی بهش بگو نمیخوام و سعی نکن به اون خونه برگردی ، میدونی آخه منم ناراحت میشم تو اون خونه همش صدای خانواده و مادرته و تو هر روز باید پدرت رو ببینی
پدرت مادرتو کشت و مطمئنم پشیمون نیست توکه نمیخوای اموال همچین آدمی رو بهت بدن ها؟
- پسرم؟دیگه همچین چیزی رو به من نگین
من به اموال پدرم نیازی ندارم و هیچوقت به اون خونه برنمیگردم پس شما خودتونو ناراحت نکنید
ضمناً دیگه اسم مادر منو نیارین و سعی نکنین با خاطره ی تلخ من منو ناراحت کنین تا یک وقت کمی از پولی که براش طمع کردین کم نشه
کانگ : جداً که گستاخی ، من هشدارمو دادم حالا خودت فکر کن پسر باهوش
گفت و از خونه ی لینو رفت بیرون .
لینو با عصبانیت به یک گوشه زل زده بود
- پس تعبیر خوابم این بود !
صدای زنگ در لینو رو از فکر در آورد به سمت در رفت
+او hello my best friend (سلام بهترین دوست من ) اجازه هست بیام تو
-هان؟ بیا تو
+چرا ناراحت به نظر میای ؟به هر حال دیگه ناراحت نباش چون من الان اینجام :) برات قهوه خریدم
-ممنون بابت قهوه
+اتفاقی افتاده ؟ پدرت اذیتت کرده؟
-نه اونجور که تو فکرمیکنی نیست
+پسچرا ناراحتی ؟ نکنه دلت برای من تنگ شده بوده ؟وایییی باورم نمیشه بلاخره یکی نگرانه منه
-چی؟ من اگر بمیرمم دلم برات تنگ نمیشه
+نمیشه یکم مهربون باشی ؟ تو اگر دلت تنگ نشده باشه هم باید بگی دلم تنگ شده بی عاطفه
- من بی عاطفم؟ تو زیادی احمقی
+الان به من گفتی احمق؟ درسته من احمقم که صبح زود بلند شدم رفتم برای تو قهوه گرفتم برای تشکر از اتفاقات دیروز واقعا که
هان گفت و رفت بیرون و لینو نفس عمیقیکشید و با ماشین رفت دنبالش
-هان تاکسی نگرفتی؟ سوار شو
+ممنون آقای رئیس من زنگ زدم تاکسی الاناست که بیاد
-آقای رئیس؟
باشه هرجور راحتی پسمن رفتم
+چون اصرار میکنی سوار میشم
لینو یک لبخند زد و به سمت شرکت رفت
پارت : 19
کانگ: میخواستم باهات حرف بزنم ولی انگار کار داری پس یک روز دیگه میام.
- هر حرفی دارین همین الان بزنین نمیخوام دوباره ببینمتون آخه روزم خراب میشه
کانگ :باشه هرجور راحتی پس تو خونت صحبت کنیم.
روی مبل نشست و یکم خونه ی لینو رو نگاه کرد و شروع کرد :
پسرم ، من نیومدم اینجا دعوا کنم اما اگر نیاز باشه برای اینده پسرم هر کاری میکنم
میرم سر اصل مطلب
به اموال پدرت چشم نداشته باش و به راحتی بهش بگو نمیخوام و سعی نکن به اون خونه برگردی ، میدونی آخه منم ناراحت میشم تو اون خونه همش صدای خانواده و مادرته و تو هر روز باید پدرت رو ببینی
پدرت مادرتو کشت و مطمئنم پشیمون نیست توکه نمیخوای اموال همچین آدمی رو بهت بدن ها؟
- پسرم؟دیگه همچین چیزی رو به من نگین
من به اموال پدرم نیازی ندارم و هیچوقت به اون خونه برنمیگردم پس شما خودتونو ناراحت نکنید
ضمناً دیگه اسم مادر منو نیارین و سعی نکنین با خاطره ی تلخ من منو ناراحت کنین تا یک وقت کمی از پولی که براش طمع کردین کم نشه
کانگ : جداً که گستاخی ، من هشدارمو دادم حالا خودت فکر کن پسر باهوش
گفت و از خونه ی لینو رفت بیرون .
لینو با عصبانیت به یک گوشه زل زده بود
- پس تعبیر خوابم این بود !
صدای زنگ در لینو رو از فکر در آورد به سمت در رفت
+او hello my best friend (سلام بهترین دوست من ) اجازه هست بیام تو
-هان؟ بیا تو
+چرا ناراحت به نظر میای ؟به هر حال دیگه ناراحت نباش چون من الان اینجام :) برات قهوه خریدم
-ممنون بابت قهوه
+اتفاقی افتاده ؟ پدرت اذیتت کرده؟
-نه اونجور که تو فکرمیکنی نیست
+پسچرا ناراحتی ؟ نکنه دلت برای من تنگ شده بوده ؟وایییی باورم نمیشه بلاخره یکی نگرانه منه
-چی؟ من اگر بمیرمم دلم برات تنگ نمیشه
+نمیشه یکم مهربون باشی ؟ تو اگر دلت تنگ نشده باشه هم باید بگی دلم تنگ شده بی عاطفه
- من بی عاطفم؟ تو زیادی احمقی
+الان به من گفتی احمق؟ درسته من احمقم که صبح زود بلند شدم رفتم برای تو قهوه گرفتم برای تشکر از اتفاقات دیروز واقعا که
هان گفت و رفت بیرون و لینو نفس عمیقیکشید و با ماشین رفت دنبالش
-هان تاکسی نگرفتی؟ سوار شو
+ممنون آقای رئیس من زنگ زدم تاکسی الاناست که بیاد
-آقای رئیس؟
باشه هرجور راحتی پسمن رفتم
+چون اصرار میکنی سوار میشم
لینو یک لبخند زد و به سمت شرکت رفت
۴.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳