سناریو
#سناریو
#استری_کیدز
چانگبین چون جا نشده بود توی پست جداگذاشتمش
چانگبین : با شنیدن حرفت اشک تو چشمهاش جمع شده بود و دستاش میلرزید. توقع نداشت این حرفو از عشق زندگیش بشنونه
اشکهاش دونه دونه مثل تیکه های مروارید روی گونش چکیدن .نمی خواست حرفتو باور کنه. روی دوتا زانوش افتاد و ملتمسانه اسمتو صدا میزد
_ا..ا.ت....ا.ت..
تازه فهمیدی که با شوخیت چه ضربه ای بهش زدی . تند به سمتش قدم برداشتی و اونو تو آغوش خودت اسیر کردی. اشک های خودتم سرریز شد. دم گوشش آروم زیر لب میگفتی
+ببخشید عشقم......ببخشید
#استری_کیدز
چانگبین چون جا نشده بود توی پست جداگذاشتمش
چانگبین : با شنیدن حرفت اشک تو چشمهاش جمع شده بود و دستاش میلرزید. توقع نداشت این حرفو از عشق زندگیش بشنونه
اشکهاش دونه دونه مثل تیکه های مروارید روی گونش چکیدن .نمی خواست حرفتو باور کنه. روی دوتا زانوش افتاد و ملتمسانه اسمتو صدا میزد
_ا..ا.ت....ا.ت..
تازه فهمیدی که با شوخیت چه ضربه ای بهش زدی . تند به سمتش قدم برداشتی و اونو تو آغوش خودت اسیر کردی. اشک های خودتم سرریز شد. دم گوشش آروم زیر لب میگفتی
+ببخشید عشقم......ببخشید
۸.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.