سناریو
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی به شوخی بهشون میگی جداشیم
چان:چ..چی؟؟
چشماش پر اشک شده بود ولی مقاومت نکرد و گذاشت اشک هاش جاری بشن
با دیدن صورت اشکیش محکم خودتو تو بغلش انداختی و سرشو آروم نوازش کردی و گفتی
ببخشید عشقم....این فقط یه شوخی مسخره بود
لینو: چی؟
بیا جداشیم
_به عن**
😐 .........+
هان: با حرفی که زدی یه لحظه رفت تو شک که متوجه خنده زیرکی تو شد
_ا.ت
بله
_باز اسکلم کردی؟؟
بله
و اینگونه بود که کل خونه رو با دمپایی دنبالت کرد
هیونجین:
بیا جداش..
نذاشت حرفت تموم بشه و لباشو محکم رو لبات کبوند
_چه چیزی باعث شده فرشته کوچولوم همچین حرفی رو بزنه؟
فلیکس: برات غذای مورد علاقتو درست کرده بود و داشت با ذوق به سمتت میومد که با شنیدن حرفت اشک توی چشماش جمع شد و مثل پسر بچه ای که بستنیش روی زمین افتاده بود اشک می ریخت
نفهمیدی چجوری خودتو به بغلش فرستادی و با نوازش کردن روی سرش سعی میکردی آرومش کنی
خودت هم بغضت گرفته بود و زیر لب به خودت لعنت میفرستادی که چرا همچین حرفی رو بهش زدی
سونگمین: چون خیلی تابلو بودی فهمید و باهات قهر کرد تازه همه خوراکیاشم جلو چشات خوردو حتی یه دونه هم بهت نداد
جونگین: خیلی با جدیت حرفت رو زدی تا بهت شک نکنه که با فرو رفتن یه چیز تو بغلت به خودت اومدی
ای ان بود و داشت آروم اشک می ریخت و می گفت
_میش...شه..هق...تنهام...هق...نزاری؟؟
محکم دستاتو دورش حلقه کردی و دم گوشش گفتی
جونگینا این فقط یه شوخی بود
و آروم دستاتو روی موهای مخملیش نوازش وار کشیدی
#استری_کیدز
وقتی به شوخی بهشون میگی جداشیم
چان:چ..چی؟؟
چشماش پر اشک شده بود ولی مقاومت نکرد و گذاشت اشک هاش جاری بشن
با دیدن صورت اشکیش محکم خودتو تو بغلش انداختی و سرشو آروم نوازش کردی و گفتی
ببخشید عشقم....این فقط یه شوخی مسخره بود
لینو: چی؟
بیا جداشیم
_به عن**
😐 .........+
هان: با حرفی که زدی یه لحظه رفت تو شک که متوجه خنده زیرکی تو شد
_ا.ت
بله
_باز اسکلم کردی؟؟
بله
و اینگونه بود که کل خونه رو با دمپایی دنبالت کرد
هیونجین:
بیا جداش..
نذاشت حرفت تموم بشه و لباشو محکم رو لبات کبوند
_چه چیزی باعث شده فرشته کوچولوم همچین حرفی رو بزنه؟
فلیکس: برات غذای مورد علاقتو درست کرده بود و داشت با ذوق به سمتت میومد که با شنیدن حرفت اشک توی چشماش جمع شد و مثل پسر بچه ای که بستنیش روی زمین افتاده بود اشک می ریخت
نفهمیدی چجوری خودتو به بغلش فرستادی و با نوازش کردن روی سرش سعی میکردی آرومش کنی
خودت هم بغضت گرفته بود و زیر لب به خودت لعنت میفرستادی که چرا همچین حرفی رو بهش زدی
سونگمین: چون خیلی تابلو بودی فهمید و باهات قهر کرد تازه همه خوراکیاشم جلو چشات خوردو حتی یه دونه هم بهت نداد
جونگین: خیلی با جدیت حرفت رو زدی تا بهت شک نکنه که با فرو رفتن یه چیز تو بغلت به خودت اومدی
ای ان بود و داشت آروم اشک می ریخت و می گفت
_میش...شه..هق...تنهام...هق...نزاری؟؟
محکم دستاتو دورش حلقه کردی و دم گوشش گفتی
جونگینا این فقط یه شوخی بود
و آروم دستاتو روی موهای مخملیش نوازش وار کشیدی
۱۳.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.