• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part204
#leoreza
پانیذ: من بخاطر کار ناخواسته ی تو پسرم رو از دست دادم بخاطر کثافت کاری های نگار بچم رو از دست دادم ، میشد جون خودمم بره اما یکی از بچهام رو از دست ندم
آروم کنارش نشستم و بغلش کردم
_باشه عزیزم همش تقصیره منه، تقصیره منِ ناکسه قربونت برم اما تو اینطوری بی قراری نکن وقتی اینطوری میکنی حالم از خودم بهم میخوره که نمیتونم برات کاری انجام بدم ...دیونه میشم حالت بده
پانیذ: مگه حال خراب من برات مهمه مگه همش نمیخواستی....
_هیششش یکم استراحت رزم حالت خوب نیست
زیر لب زمزمه میکرد ، حالی که داشت برای نگار عاقبت سختی داره نمیذاشتم همینطوری بمونه
موهاش رو نوازش میکردم و همش بوسه ای به سرش میزدم، با ترس نگاهم کرد
پانیذ: دلاا کوو دخترم کجاست هانن اون که چیزیش نیست
به خودم فشردمش
_یکم بدنش ضعیفه بابت از دست دادن داداشش
هقی زد
پانیذ: حتی اونم حس کرده...
همراه باهاش قطره اشکی از چشمم چکید
_هیشش دلا هم حالش خوب میشه نمیزار غصه داداشش رو بخوری حالت بد بشه دلا مثل پسرمون ترک مون نمیکنه
پانیذ:الان کجاست
قلبم به تپش افتاد با حرفش چی میگفتم
پانیذ: کجا بردنش
بغض مردونهام رو قورت دادم و لب زدم
_سردخونه فردا ...
پانیذ: اون نه اونجا همچین اسمی نداره خونه ی تازه پسرم نیومده رفتش انگار دوست نداشت اینجا رو نمیخواست بمونه
انگشتام رو لای موهاش بردم
_میخوای استراحت کنی بسه دیگه
پانیذ: دلا رو برام میاری
بوسهی عمیقی به پیشونیش زدم
_یکم بخواب بیدار شدی با هم میایم پیشت
سری تکون داد و چشم بست رو صندلی نشستم و دستش رو تو دستم گرفتم ، با منظم شدن نفساش مطمئن شدم خوابید
اروم در باز شد و دیانا اومد تو
دیانا: خوابید
نگاهی بهش کردم
_آره بیا پیشش
درو بست و رو کاناپه کنار پنجره نشست
دیانا: تا کی اینجوری پیش میره
_تا وقتی که حالش خوب بشه تا وقتی که به خودش بیاد
دیانا: محمد کاراش رو انجام داد میخوای بدونه
به چشای دیانا نگاه کردم اونم دست کمی از من نداشت
_هر جور دوست داری اما با این حالش فکر نکنم اما اگه دوست داری بهش بگو
نچی کرد
دیانا: خودم بهش میگم بعد اینکه مرخص شد میره
سری تکون دادم و از اتاق بیرون اومدم مستقیم به بیرون بیمارستان رفتم چند بار دم و بازدم کردم
و سیگارم رو روشن کردم...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part204
#leoreza
پانیذ: من بخاطر کار ناخواسته ی تو پسرم رو از دست دادم بخاطر کثافت کاری های نگار بچم رو از دست دادم ، میشد جون خودمم بره اما یکی از بچهام رو از دست ندم
آروم کنارش نشستم و بغلش کردم
_باشه عزیزم همش تقصیره منه، تقصیره منِ ناکسه قربونت برم اما تو اینطوری بی قراری نکن وقتی اینطوری میکنی حالم از خودم بهم میخوره که نمیتونم برات کاری انجام بدم ...دیونه میشم حالت بده
پانیذ: مگه حال خراب من برات مهمه مگه همش نمیخواستی....
_هیششش یکم استراحت رزم حالت خوب نیست
زیر لب زمزمه میکرد ، حالی که داشت برای نگار عاقبت سختی داره نمیذاشتم همینطوری بمونه
موهاش رو نوازش میکردم و همش بوسه ای به سرش میزدم، با ترس نگاهم کرد
پانیذ: دلاا کوو دخترم کجاست هانن اون که چیزیش نیست
به خودم فشردمش
_یکم بدنش ضعیفه بابت از دست دادن داداشش
هقی زد
پانیذ: حتی اونم حس کرده...
همراه باهاش قطره اشکی از چشمم چکید
_هیشش دلا هم حالش خوب میشه نمیزار غصه داداشش رو بخوری حالت بد بشه دلا مثل پسرمون ترک مون نمیکنه
پانیذ:الان کجاست
قلبم به تپش افتاد با حرفش چی میگفتم
پانیذ: کجا بردنش
بغض مردونهام رو قورت دادم و لب زدم
_سردخونه فردا ...
پانیذ: اون نه اونجا همچین اسمی نداره خونه ی تازه پسرم نیومده رفتش انگار دوست نداشت اینجا رو نمیخواست بمونه
انگشتام رو لای موهاش بردم
_میخوای استراحت کنی بسه دیگه
پانیذ: دلا رو برام میاری
بوسهی عمیقی به پیشونیش زدم
_یکم بخواب بیدار شدی با هم میایم پیشت
سری تکون داد و چشم بست رو صندلی نشستم و دستش رو تو دستم گرفتم ، با منظم شدن نفساش مطمئن شدم خوابید
اروم در باز شد و دیانا اومد تو
دیانا: خوابید
نگاهی بهش کردم
_آره بیا پیشش
درو بست و رو کاناپه کنار پنجره نشست
دیانا: تا کی اینجوری پیش میره
_تا وقتی که حالش خوب بشه تا وقتی که به خودش بیاد
دیانا: محمد کاراش رو انجام داد میخوای بدونه
به چشای دیانا نگاه کردم اونم دست کمی از من نداشت
_هر جور دوست داری اما با این حالش فکر نکنم اما اگه دوست داری بهش بگو
نچی کرد
دیانا: خودم بهش میگم بعد اینکه مرخص شد میره
سری تکون دادم و از اتاق بیرون اومدم مستقیم به بیرون بیمارستان رفتم چند بار دم و بازدم کردم
و سیگارم رو روشن کردم...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۵k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.