فیک جداناپذیر پارت ۱۳۲
فیک جداناپذیر پارت ۱۳۲
از زبان ات
وقتی سوار هواپیما شدم کنار پنجره نشستم تا برای آخرین بار کره رو ببینم کنار صندلیم خالی بود امید وارم یه نفر دیگه کنارم نشینه اصلا حوصله نداشتم دلم می خواست فقط خودم باشم و از تنهاییم لذت ببرم
سرمو تکیه دادم به پنجره یادم رفت به چونگ هی بگم آنجلا رو هم بیاره پیشم حالا بدون اون چیکار کنم؟!
دیگه هیچ برفی نمی بارید ظاهراً آسمون هم باریدن خسته شده بود
تو همین لحظه حس کردم یه نفر اومد صندلی کناریم نشست اینم بود از وقت اقبال ما
رومو کردم اون طرف اصلا برام مهم نبود کیه اما خیلی خوشتیپ و جنتلمن به نظر می رسید کت و شلوار مشکی که داشت منو یاد... منو یاد کسی که دیگه برام مرده انداخت
جونگ کوک: قبلا هم گفته بودم چیزی که مال منه فقط مال منه و این یعنی فقط باید کنار من باشه نه اینکه ازم فرار کنه
این صدا... این صدای همونه جونگ کوک اما چطور؟! چطور ممکنه؟ اه این چونگ هی که نمیشه بهش اعتماد کرد مقصد منو به جونم کوک جونش لو داده فقط اگه دستم بهش برسه به صد تیکش میکنم ای خائن💀👿
ات: تو... تو اینجا چیکار میکنی مگه قرار نبود یه هفته ی دیگه تو بیمارستان زیر نظر مراقب های ویژه...
جونگ کوک بهم اجازه ی ادامه ی حرفم رو نداد و دستشو گذاشت روی لبام به معنی اینکه ساکت باشم
جونگ کوک: هیششش عشقم حالمو خراب نکن تو پرستار منی و من مریضت پس این تویی که باید مراقبم باشی چون من بیمار عشقتم حتی از یه سرطانی هم اوضاعم بخیم تره تو نمک روی زخممو تازه میکنی اما در این تویی که می تونی اون زخمو برای همیشه تو قلبم درمان کنی
وااییی خدا این بشر خوب می دونه که چطوری منو رام خودش کنه ولی نباید بهش اجازه میدادم که فکر کنه می اونه دوباره منو داشته باشه
دیگه عاشقش نمیشم دیگه نمی خوام کنارش باشم اون عشقی که برای ما وجود داشت دیگه از بین رفته
ات: جونگ کوک پدر تو قاتل پدر و مادر منه من نمی تونم با پسری که پدرش همچین کاری رو با خانوادم کرده باشم اصلا امکان پذیر نیست دیگه نمی خوام و نمیتونم باهات باشم اینو درک کن
جونگ کوک: یعنی کی خوای بخاطر اتفاقات گذشته ترکم کنی یعنی انقدر بی رحمی و چشماتو رو به من می بندی که بخاطر پدرم می خوای منو مجازات کنی؟
حرفش داشت کم کم روم اثر می کرد داشتم تحت تاثیرش قرار می گرفتم نمی دونستم بهش اجازه بدم که دوباره وارد قلبم شه و جواب بله رو بدم یا...
ات: جونگ کوک من...
از زبان ات
وقتی سوار هواپیما شدم کنار پنجره نشستم تا برای آخرین بار کره رو ببینم کنار صندلیم خالی بود امید وارم یه نفر دیگه کنارم نشینه اصلا حوصله نداشتم دلم می خواست فقط خودم باشم و از تنهاییم لذت ببرم
سرمو تکیه دادم به پنجره یادم رفت به چونگ هی بگم آنجلا رو هم بیاره پیشم حالا بدون اون چیکار کنم؟!
دیگه هیچ برفی نمی بارید ظاهراً آسمون هم باریدن خسته شده بود
تو همین لحظه حس کردم یه نفر اومد صندلی کناریم نشست اینم بود از وقت اقبال ما
رومو کردم اون طرف اصلا برام مهم نبود کیه اما خیلی خوشتیپ و جنتلمن به نظر می رسید کت و شلوار مشکی که داشت منو یاد... منو یاد کسی که دیگه برام مرده انداخت
جونگ کوک: قبلا هم گفته بودم چیزی که مال منه فقط مال منه و این یعنی فقط باید کنار من باشه نه اینکه ازم فرار کنه
این صدا... این صدای همونه جونگ کوک اما چطور؟! چطور ممکنه؟ اه این چونگ هی که نمیشه بهش اعتماد کرد مقصد منو به جونم کوک جونش لو داده فقط اگه دستم بهش برسه به صد تیکش میکنم ای خائن💀👿
ات: تو... تو اینجا چیکار میکنی مگه قرار نبود یه هفته ی دیگه تو بیمارستان زیر نظر مراقب های ویژه...
جونگ کوک بهم اجازه ی ادامه ی حرفم رو نداد و دستشو گذاشت روی لبام به معنی اینکه ساکت باشم
جونگ کوک: هیششش عشقم حالمو خراب نکن تو پرستار منی و من مریضت پس این تویی که باید مراقبم باشی چون من بیمار عشقتم حتی از یه سرطانی هم اوضاعم بخیم تره تو نمک روی زخممو تازه میکنی اما در این تویی که می تونی اون زخمو برای همیشه تو قلبم درمان کنی
وااییی خدا این بشر خوب می دونه که چطوری منو رام خودش کنه ولی نباید بهش اجازه میدادم که فکر کنه می اونه دوباره منو داشته باشه
دیگه عاشقش نمیشم دیگه نمی خوام کنارش باشم اون عشقی که برای ما وجود داشت دیگه از بین رفته
ات: جونگ کوک پدر تو قاتل پدر و مادر منه من نمی تونم با پسری که پدرش همچین کاری رو با خانوادم کرده باشم اصلا امکان پذیر نیست دیگه نمی خوام و نمیتونم باهات باشم اینو درک کن
جونگ کوک: یعنی کی خوای بخاطر اتفاقات گذشته ترکم کنی یعنی انقدر بی رحمی و چشماتو رو به من می بندی که بخاطر پدرم می خوای منو مجازات کنی؟
حرفش داشت کم کم روم اثر می کرد داشتم تحت تاثیرش قرار می گرفتم نمی دونستم بهش اجازه بدم که دوباره وارد قلبم شه و جواب بله رو بدم یا...
ات: جونگ کوک من...
۴۰.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.