همسر اجباری پارت صد و هشتاد و هفت
#همسر_اجباری #پارت_صد و هشتاد و هفت
سالم عزیزم صبحت بخیر دیشب خوب خوابیدی؟
نگاهی به آریا کردو گفت مگه میشه آریا باشه و من خوب نخوابم.
خیلی خوبه تو وآریا خیلی به هم میایید.
-وای ممنون عزیزم.اینو همه میگن.
آریا چنان اخمش تو هم که با خودم گفتم االنه که ابرواش یکی بشه.
-با اجازه من دیگه برم خلوت صبح تون به هم نزنم.
و ازشون دور شدم.احسان یه گوشه داشت با گوشی حرف میزد از پشت درختا رفتم پشت سرش واستادم طوری که
منو نبینه نشسته بود پای یه درختو بهش تکیه داده بود.
- الهی من فدای اون صدات بشم که بیدار میشی اینطوری میشه.
...
-پاشو ...بابا پاشو دلبری نکن...
-ای جونم خانمه خودمی دیگه.آفرین عشقم.
-اریا هم خوبه آنا هم خوبه.وا چرا حال منو نمیپرسی؟
-منم خوبم خوشگلم.
واقعا آذین لیاقت احسان و داشت. عین درو تخته بودن.
دلم هوس شیطنت کرد دوست داشتم آریا فکر کنه من بی اون باکی ندارم. از پشت سر چند بار گفتم.
-اوهوووم .....اوهموم
احسان هول شدو و با عجله گفت چیره ممنون عشق.. ببخشید آقای عشقی برسم ایران بهتو زنگ میزنم..
از این حرفش خندم گرفت. وای خدا با صدای بلند خندیدمو
سالم عزیزم صبحت بخیر دیشب خوب خوابیدی؟
نگاهی به آریا کردو گفت مگه میشه آریا باشه و من خوب نخوابم.
خیلی خوبه تو وآریا خیلی به هم میایید.
-وای ممنون عزیزم.اینو همه میگن.
آریا چنان اخمش تو هم که با خودم گفتم االنه که ابرواش یکی بشه.
-با اجازه من دیگه برم خلوت صبح تون به هم نزنم.
و ازشون دور شدم.احسان یه گوشه داشت با گوشی حرف میزد از پشت درختا رفتم پشت سرش واستادم طوری که
منو نبینه نشسته بود پای یه درختو بهش تکیه داده بود.
- الهی من فدای اون صدات بشم که بیدار میشی اینطوری میشه.
...
-پاشو ...بابا پاشو دلبری نکن...
-ای جونم خانمه خودمی دیگه.آفرین عشقم.
-اریا هم خوبه آنا هم خوبه.وا چرا حال منو نمیپرسی؟
-منم خوبم خوشگلم.
واقعا آذین لیاقت احسان و داشت. عین درو تخته بودن.
دلم هوس شیطنت کرد دوست داشتم آریا فکر کنه من بی اون باکی ندارم. از پشت سر چند بار گفتم.
-اوهوووم .....اوهموم
احسان هول شدو و با عجله گفت چیره ممنون عشق.. ببخشید آقای عشقی برسم ایران بهتو زنگ میزنم..
از این حرفش خندم گرفت. وای خدا با صدای بلند خندیدمو
۳.۹k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.