همسر اجباری پارت صد و هشتاد و نه
#همسر_اجباری #پارت_صد و هشتاد و نه
سرم پایین بود . و چایی رو تو دستم گرفته بودم. وگه گاهی نگاهمو به آریا میدوختم. پولیوری که من واسش گرفته
بودم تنش بود.
آریا:آنا پرونده هایی که الزم نداریو بزار باید روشون کارم کنم.
-چشم آقا آریا.
-صبحونه تو بخور چشمت بی بال.
جوابشو ندادم.چند دقیقه به پا خورد به پام سرمو برداشتم پای عسل بود که بهم اشاره کرد که آریا رو نگاه کنم.
هه داشت واسه شین لقمه میگرفت.
دستمو مچ کردم واسه آروم کردن خودم باید میخندیدم. بخاطر آریا بخاطر هدفم و بخاطر دل شکستم. گوشیمو بر
داشتمو مثال داشتم جک میخوندم با صدابلند یهویی خندیدم. عسل که کنارم بود دو متر پرید هوا. همینطور خندمو
ادامه دادم همه داشتن نگاهم میکردن اما گلوم بغضش طوری بود که با این خنده هام آروم نمیشدم.اشکم در اومد
نه از خنده بلکه از گریه .
احسان. چی شد آنا به منم بگو.
-هیچی هیچی....
آریا-دختره احمق چه طرز خندیدن.
عسل-نمیری آنا قلبم ایست کرد.ینی اینقدر خنده داشت.
امیر-حتما خنده دار بوده که اینطوری اشکش در اومده.
کم کم خنده مو جم کردمو رو به امیر گفتم.
-آقا امیر شماره هانگ و به من بدین .باید درمورد یه بند از قرارداد باهاش بحرفم.
امیر سریع گوشیشو برداشتو شروع کرد به سرچ کردن اسم هانگ.
شماره رو داد منم یاد داشت کردم تو گوشیم.
سرم پایین بود . و چایی رو تو دستم گرفته بودم. وگه گاهی نگاهمو به آریا میدوختم. پولیوری که من واسش گرفته
بودم تنش بود.
آریا:آنا پرونده هایی که الزم نداریو بزار باید روشون کارم کنم.
-چشم آقا آریا.
-صبحونه تو بخور چشمت بی بال.
جوابشو ندادم.چند دقیقه به پا خورد به پام سرمو برداشتم پای عسل بود که بهم اشاره کرد که آریا رو نگاه کنم.
هه داشت واسه شین لقمه میگرفت.
دستمو مچ کردم واسه آروم کردن خودم باید میخندیدم. بخاطر آریا بخاطر هدفم و بخاطر دل شکستم. گوشیمو بر
داشتمو مثال داشتم جک میخوندم با صدابلند یهویی خندیدم. عسل که کنارم بود دو متر پرید هوا. همینطور خندمو
ادامه دادم همه داشتن نگاهم میکردن اما گلوم بغضش طوری بود که با این خنده هام آروم نمیشدم.اشکم در اومد
نه از خنده بلکه از گریه .
احسان. چی شد آنا به منم بگو.
-هیچی هیچی....
آریا-دختره احمق چه طرز خندیدن.
عسل-نمیری آنا قلبم ایست کرد.ینی اینقدر خنده داشت.
امیر-حتما خنده دار بوده که اینطوری اشکش در اومده.
کم کم خنده مو جم کردمو رو به امیر گفتم.
-آقا امیر شماره هانگ و به من بدین .باید درمورد یه بند از قرارداد باهاش بحرفم.
امیر سریع گوشیشو برداشتو شروع کرد به سرچ کردن اسم هانگ.
شماره رو داد منم یاد داشت کردم تو گوشیم.
۶.۱k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.