پارت ۱۴۷

جونگ‌کوک بعد از چند دقیقه نگاه کردن، خیلی آروم پتو رو بیشتر کشید روی شونه‌های ات. یه لحظه مکث کرد، سرشو نزدیک‌تر برد و نفسای منظم و آروم ات رو حس کرد. همون موقع گوشیش روی میز کنار تخت ویبره رفت. دستشو دراز کرد و برداشت، بدون اینکه ات بیدار شه. یه پیام از تهیونگ بود: «وضع اوکیه؟»
جونگ‌کوک جواب داد: «آره. بخواب.»

گوشی رو خاموش کرد و گذاشت کنار. دوباره چشمش روی صورت خوابیده‌ی ات افتاد. یه تار مو روی پیشونی ات افتاده بود. دستشو جلو برد، بی‌صدا کنار زد. بعد، سرشو به پشتی تخت تکیه داد و اجازه داد سنگینی بدن ات رو بیشتر حس کنه.

اون لحظه، برای اولین بار توی مدت طولانی، خودش هم احساس کرد چشم‌هاش داره سنگین می‌شه. اما دستش هنوز پشت ات حرکت می‌کرد، همون نوازش آرام، انگار نمی‌خواست هیچ کابوسی نزدیکش بشه.
دیدگاه ها (۳)

پارت ۱۴۸

پارت ۱۴۹

ادامه پارت ۱۴۶

پارت ۱۴۶

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط