ادامه پارت ۱۴۶

جونگ‌کوک دستشو محکم‌تر دور بدنش حلقه کرد و با دست دیگه خیلی آهسته پشتشو نوازش کرد. ضربان قلبش منظم بود، نفساش آرام. همون حس ثابت و امنی که ات همیشه دنبالش بود، بی‌هیچ کلمه‌ای داشت بهش منتقل می‌شد.

چند دقیقه بعد، بالاخره پلک‌های ات سنگین شد. تو همون بغل، با صدای قلب جونگ‌کوک و نوازش آروم دستش، خوابش برد.

جونگ‌کوک همون‌طور نگاهش کرد، بدون هیچ تغییری توی صورت سردش. اما دستشو از پشت برنداشت، حتی وقتی مطمئن شد ات به خواب عمیق رفته.
دیدگاه ها (۱۱)

پارت ۱۴۷

پارت ۱۴۸

پارت ۱۴۶

پارت ۱۴۵

p19ات با قدم‌های تند و عصبی از کنار جمعیت جدا شد. هنوز نفسش ...

p22شب شده بود. ساحل خلوتِ خلوت. آتیش جلوشون جرقه‌جرقه می‌کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط