(پارت22)
(پارت22)
پرش صبح)
کوک: هی بلند شو بچه
ات: هوم باشه
کوک: برو دستو صورتت رو بشور بیا صبحانه بخوریم
ات: باشه بابایی
(کوک رفت پایین ات رفت دسشویی کارای لازم رو انجام داد و رفت سر میز و نشست کوک سوپ جلوی ات گذاشت و برای خودشم یه قهوه درست کرد)
کوک: چیزی میخای
ات: ها نه نه(تعجب از این که کوک اینقدر مهربون شده)
کوک: امروز یکم کار دارم میرم شرکت شبم دیر میام
ات: ها ولی.. اا هیچی اوکی خدافظ
کوک: فعلا
(کوک رفت سر کار ات هم غذاشو خورد و ظرفشو تمیز کرد و رفت نشست فیلم دید که جیمیمین بهش زنگ زد)
جیمین: الو
ات: اوم سلام بابایی
جیمین: چطوری بچه
ات: خوبم بابایی تو خوبی خوش میگذره
جیمین: اوم ولی دلم برات تنگ شده
ات: منم همین طور راستی برا چی زنگ زدی کاری داشتی باهام
جیمین:نه زنگ زدم ببینم چی کار میکنی خب دیگه کاری نداری
ات: نه ددی خدافظیی
جیمین: خدافظ عزیزم
(پایان مکالمه)
(این پارت بدون شرایط)
پرش صبح)
کوک: هی بلند شو بچه
ات: هوم باشه
کوک: برو دستو صورتت رو بشور بیا صبحانه بخوریم
ات: باشه بابایی
(کوک رفت پایین ات رفت دسشویی کارای لازم رو انجام داد و رفت سر میز و نشست کوک سوپ جلوی ات گذاشت و برای خودشم یه قهوه درست کرد)
کوک: چیزی میخای
ات: ها نه نه(تعجب از این که کوک اینقدر مهربون شده)
کوک: امروز یکم کار دارم میرم شرکت شبم دیر میام
ات: ها ولی.. اا هیچی اوکی خدافظ
کوک: فعلا
(کوک رفت سر کار ات هم غذاشو خورد و ظرفشو تمیز کرد و رفت نشست فیلم دید که جیمیمین بهش زنگ زد)
جیمین: الو
ات: اوم سلام بابایی
جیمین: چطوری بچه
ات: خوبم بابایی تو خوبی خوش میگذره
جیمین: اوم ولی دلم برات تنگ شده
ات: منم همین طور راستی برا چی زنگ زدی کاری داشتی باهام
جیمین:نه زنگ زدم ببینم چی کار میکنی خب دیگه کاری نداری
ات: نه ددی خدافظیی
جیمین: خدافظ عزیزم
(پایان مکالمه)
(این پارت بدون شرایط)
۹.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.