(پارت26)
(پارت26)
سوتین) وترقوت ات رو بوسید اروم رفت پایین تر و سینه هاشو مکید کمی بعد جفتشون لخت بودن کوک وارد ات کرد ات ناله میکردو جیغ میکشید)
ات: احح اییی(گریه)
(کوک سعی کرد با بوسه ات رو اروم کنه ولی ات خیلی درد داشت کوک حرکاتشو اروم کرد و دوباره ات رو بوسید ات ایندفه اروم شده بود و ریز ناله میکرد
کوک کمر ات رو گرفته بود و لمسش میکرد
(پرش بعد6راند ساعت چهار)
(ات خودشو تو بغل کوک جا کرد و کوک ات رو تو بغلش گرفت و اروم دم گوشش گفت
کوک: دوسش داشتی(اروم)
ات: اوهوم(بی جون)
کوک: شب بخیر پرنسس کوچولو
ات: شب.. بخیر ب.. بابایی(بی جون)
(پرش صبح)(شش روز تموم شد و امروز ات و کوک از هم جدا شدن ات رفت خونه مشترکشون کوک هم رف خونش ات همش به دیشب فکر میکرد و به این فکر میکرد ک دوباره فردا هرسه تاشونو باهم میبینه و خوشحال بود زنگ زد به ته و راجب
(ببخشید کم شد همین قدر نوشته بودم امشب ادامه میدم فردا بازم میزارم)
(شرایط 65تا لایک 20تا ناشناس)
(مرسی از حمایت هاتون) 🥹
سوتین) وترقوت ات رو بوسید اروم رفت پایین تر و سینه هاشو مکید کمی بعد جفتشون لخت بودن کوک وارد ات کرد ات ناله میکردو جیغ میکشید)
ات: احح اییی(گریه)
(کوک سعی کرد با بوسه ات رو اروم کنه ولی ات خیلی درد داشت کوک حرکاتشو اروم کرد و دوباره ات رو بوسید ات ایندفه اروم شده بود و ریز ناله میکرد
کوک کمر ات رو گرفته بود و لمسش میکرد
(پرش بعد6راند ساعت چهار)
(ات خودشو تو بغل کوک جا کرد و کوک ات رو تو بغلش گرفت و اروم دم گوشش گفت
کوک: دوسش داشتی(اروم)
ات: اوهوم(بی جون)
کوک: شب بخیر پرنسس کوچولو
ات: شب.. بخیر ب.. بابایی(بی جون)
(پرش صبح)(شش روز تموم شد و امروز ات و کوک از هم جدا شدن ات رفت خونه مشترکشون کوک هم رف خونش ات همش به دیشب فکر میکرد و به این فکر میکرد ک دوباره فردا هرسه تاشونو باهم میبینه و خوشحال بود زنگ زد به ته و راجب
(ببخشید کم شد همین قدر نوشته بودم امشب ادامه میدم فردا بازم میزارم)
(شرایط 65تا لایک 20تا ناشناس)
(مرسی از حمایت هاتون) 🥹
۹.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.