مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر

با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم

قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار

زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی

بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر

رفته ای ... اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت

من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر
بر بخار پنجره،یک شب نوشتی عاشقم...
خون شد انگشتم ،به آجر،حک کنم،،ما بیشتر!!!!!!!!!!
دیدگاه ها (۲)

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود . . .در هیاهوی مترسکها پر ...

داستان زیبا و چند خطیدر روستای پدریم باغ های پرتقال زیادی بو...

یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهدمثل یک عاشق دیوانه تو را می...

با قلموی خیالت یادگاری میکشم...یک قفس بی پنجره با یک قناری م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط