دلبر کوچولو

دلبر کوچولو
#PART_146🎀•
سوار ماشین که شدم بلاخره مقاومتم تموم شد و اشک‌هام یکی پس از دیگری پایین اومدن و صورتم و تماما خیس کردن.
یعنی عاشقی انقدر تلخ بود؟ بعید می‌دونم!
عاشقی شیرین بود به شرطی که دوطرفه باشه.
عشق یکطرفه از زهر هم تلخ‌تره، طوری که ذره ذره جون میدی و قادر به کاری نیستی.
ولی من..‌.
دیگه نمی‌تونستم این خواری رو تحمل کنم، عاشق بودم، منه احمق هنوزم براش چشماش جون می‌دادم.
ولی دیگه بریده بودم؛
پس بدون فوت وقت گوشیم و برداشتم و شماره بابا رو گرفتم.
بوق سوم نخورده صدای گرمش تو گوشم پیچید:
_جانم پانیذ؟
تو اوج غم تلخندی رو لبم نشست.
_سلام بابا خوبی؟
به وضوح متوجه صدای لرزونم شد و با نگرانی گفت:
_چیزی شده گلم؟ خوبی؟ تو مهمونی کسی اذیتت کرده؟ اصلا ممد کجاست؟
با شنیدن اسمش داغ دلم تازه شد و زدم زیر گریه، با هق هق گفتم:
_ب...بابا یه کاری واسم می‌کنی؟
صدای لرزونش رو که شنیدم خودمو لعنت کردم که چرا انقدر نگرانش کردم:
_آره عزیزم، چیشده؟ بگو جون به لب شدم.
به سختی بغضم و قورت دادم و اشک‌هام رو پاک کردم، ولی هنوز صدام می‌لرزید:
_بابا می‌خوام برم، یه جای دور! جایی که هیچکس منو نشناسه، جایی دور از آدم‌های بی‌رحم این شهر.
مکث کرد، به خوبی متوجه شد.
از دل عاشق دخترش خبر داشت.
همون‌طور که انتظار داشتم، محکم و پدرانه گفت:
_هرچی تو بخوای، هرجایی دلت میخواد میفرستمت، فقط بدون همیشه پشتتم و اصلا احساس تنهایی نکن.
لب های لرزونم به لبخندی باز شد.
اولین لبخند واقعی امروزم بود، حس خوبی بهم دست داد، حسی که یه نفر هست همه جوره دوستت داشته باشه و پشتت باشه.
تموم حس خوبم رو توی صدام ریختم و لب زدم:
_ممنون بابا.
با مکث کوتاهی ادامه دادم:
_فقط نمی‌خوام هیچکس از جایی که میرم خبر داشته باشه، بابا تاکید میکنم هیچکس!
_باشه بابا جان، کجا میخوای بری؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
_شمال، پیش مامان.
سکوت کرد، می‌دونستم باورش نمیشه بعد بیست سال می‌خوام برم دیدنش!
ولی من هدف دیگه ای داشتم.
دیدگاه ها (۱)

دلبر کوچولو#PART_147🎀•*دیانابا خارج شدن پانیذ از سالن نگاه پ...

دلبر کوچولو#PART_148🎀•با شنیدن صدای مهگل سریع نگاهم رو ازش د...

دلبر کوجولو  ˑ#PART_145🎀•با دیدن ممد که به سمت‌مون میومد حوا...

دلبر کوچولو ˑ#PART_144🎀•با همون لبخند بهمون نزدیک شد و دستش ...

زندگی نامعلوم

سه پارتی هیسونگ p۲

پارت۳ [دیوانه وار عاشق]ناشناس:(همون پسره) ددیو کوفت آنقدر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط