به من نگاه کن من همان گرگ باران خورده ای هستم که در چشمان

به من نگاه کن من همان گرگ باران خورده ای هستم که در چشمان قهوه ای تو تموم زندگیش را قمار تنهایی کرد
نزدیک تر بیایی در کنار گرگ باران خورده زنی را میبینی که از خستگی نگاه های ملال اور و خسته کننده ی مردم تیره ی شهر هروز بر روسری گلدارش مشکی میزند
من اما با تمام این تفاسیر دنبال مردی در قلبم میگردم که عجیب شبیه تو است...
تلخی هایش...
چشمان قهوه وارش
موهای مشکی و شونه های پهن محکمش
و دستانی که تا توانسته اشک هایم را پاک کرده...
در کنار تموم خبر های بد در قلبم مردی در من زندگی میکند که به ریشه های خشک شده ی امیدم اب حیات میدهد و کنار تموم شمعدونی های قرمز ارزو هایم یادداشت درستش میکنم میگذارد
و هروز صبح در شالیزار های فکرم علف های هرز دلشوره از تک تک شاخه های برنجم جدا میکند و همزمان بلند بلند در فکرم اواز بلند جان مریم میخواند
این من هستم تلفیقی از تو همراه با گرگ باران خورده ی خسته و زنی که از فرط قضاوت افسرده شده است.نمیدانم بااین شلوغی روحم تورا چگونه دوست داشته باشم اما

من باران خورده و خسته دوستت دارم....

پ ن:اولین گلی که برای عذر خواهی برام گرفت
ادم یک سری عکسارو تاابد عاشقانه نگه میداره
دیدگاه ها (۳)

بهمن ماهی که برف نبارد داخل شهرش چه زمستان کسل کننده و استخو...

بریم برای پذیرایی از همسر جان 😿 😻 زحمتی ک من برای این زندگی ...

.کدبانوی خونه منم فقط ها...محمد کیف میکنه منو گرفته بااین سر...

خب اره عصبانی که میشه نمیفهمه چی میگه حرفایی میزنه که قلبمو ...

پارت ۸ اگه غلط دیکته دیدید معذرت

معشوقه دشمنP³⁸جسا از اتاقش بیرون اومد.لباس کوتاه مشکی رنگی ک...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط