دو پارتی
#دو_پارتی
#تهیونگ
بعد از جمله آخرم از دفتر خارج شدم همه رفته بودن مدرسه خالی بود مثل همیشه تنها به سمت خونه راه افتادم تا خونمون خیلی راه بود و این من و بیشتر وسوسه میکرد برای پیاده رفتن تا خونه اونم تو روز بارونی
حس میکردم یکی داره تعقیبم میکنه نیم نگاهی به پشت انداخت خودش بود وقتی هم که داشتم میومدم مدرسه دنبالم بود آخه چی میخواد من که کلی سختی کشیدم پس یعنی از پس اینم بر میام با تردید برگشتم و روبه روی مرد وایسادم سرش و بالا آورد و با ی نیشخند کثیفی بهم نگاه کرد
ات:ببخشید آقا چیزی میخواین
مرد:اره
ات:میتونم کمکتون کنم
مرد:اره
ات:چی میخواین
مرد:تورو میخوام
ات:چی
مرد:میخوام بکشمت
بعد از جمله ی آخرش چاقو رو از جیبش درآورد و به طرف من اومد با قدمای بلند نزدیکش میشد و منم روبه پشت راه میرفتم حواسم نبود که پام پیچ خورد و افتادم زمین اون مردم جلوم به صورت نشسته وایساد و گفت حالا وقتش و بعد چاقو رو به طرف عقب برد چشمام و بستم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده با تردید چشمام و باز کردم با دیدن تهیونگ روبه روم خشکم زد تهیونگ به طرف مرد رفتم و تا جایی که میتونست کتکش زد بعد ولش کرد مرده هم از فرصت استفاده کرد و فرار کرد هنوزم تو شک بودم این اینحا چیکار میکرد اومد طرفم و بازوهامو گرفت
تهیونگ:ات..ات..ات حالت خوبه
ات:هااا اره من خوبم ممنون
بعد از جملم بازوهامو از داخل دستش دراوردم و بلند شدم همزمان با من بلند شد بعد از برداشتن کیفم برگشتم و به راهم ادامه دادم که با گرفته شدن دستم توسط تهیونگ سر جام متوقف شدم
تهیونگ:ات بیا میرسونمت خطرناکه
ات:از کی تا حالا مهم شده نمیخوام خودم میرم
تهیونگ:از وقتی برات قلدری میکردم حالا هم بیا بریم
ات:گفتم که نمیخو....
تهیونگ:هیسس بیا
تهیونگ دستم و کشید سوار ماشینم کرد خودشم سوار شد و حرکت کرد تهیونگ راه خونم و بلد بود چون با دوستاش میوفتادن دنبالم و اذیتم میکردن ولی این راهی نبود که بره خونه ی من داشت کجا میرفت
ات:کجا میری این راه خونه من نیست
تهیونگ:داریم میریم خونه من
ات:چرا من میخوام برم خونه ی خودم
تهیونگ: .........
ات:با توام من و ببر خونه ی خودم
تهیونگ: .........
یه پارت دیگه هم داره که اسماته اگه میخواید بخونیدش بگید پیوی میفرستم:)))
#تهیونگ
بعد از جمله آخرم از دفتر خارج شدم همه رفته بودن مدرسه خالی بود مثل همیشه تنها به سمت خونه راه افتادم تا خونمون خیلی راه بود و این من و بیشتر وسوسه میکرد برای پیاده رفتن تا خونه اونم تو روز بارونی
حس میکردم یکی داره تعقیبم میکنه نیم نگاهی به پشت انداخت خودش بود وقتی هم که داشتم میومدم مدرسه دنبالم بود آخه چی میخواد من که کلی سختی کشیدم پس یعنی از پس اینم بر میام با تردید برگشتم و روبه روی مرد وایسادم سرش و بالا آورد و با ی نیشخند کثیفی بهم نگاه کرد
ات:ببخشید آقا چیزی میخواین
مرد:اره
ات:میتونم کمکتون کنم
مرد:اره
ات:چی میخواین
مرد:تورو میخوام
ات:چی
مرد:میخوام بکشمت
بعد از جمله ی آخرش چاقو رو از جیبش درآورد و به طرف من اومد با قدمای بلند نزدیکش میشد و منم روبه پشت راه میرفتم حواسم نبود که پام پیچ خورد و افتادم زمین اون مردم جلوم به صورت نشسته وایساد و گفت حالا وقتش و بعد چاقو رو به طرف عقب برد چشمام و بستم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده با تردید چشمام و باز کردم با دیدن تهیونگ روبه روم خشکم زد تهیونگ به طرف مرد رفتم و تا جایی که میتونست کتکش زد بعد ولش کرد مرده هم از فرصت استفاده کرد و فرار کرد هنوزم تو شک بودم این اینحا چیکار میکرد اومد طرفم و بازوهامو گرفت
تهیونگ:ات..ات..ات حالت خوبه
ات:هااا اره من خوبم ممنون
بعد از جملم بازوهامو از داخل دستش دراوردم و بلند شدم همزمان با من بلند شد بعد از برداشتن کیفم برگشتم و به راهم ادامه دادم که با گرفته شدن دستم توسط تهیونگ سر جام متوقف شدم
تهیونگ:ات بیا میرسونمت خطرناکه
ات:از کی تا حالا مهم شده نمیخوام خودم میرم
تهیونگ:از وقتی برات قلدری میکردم حالا هم بیا بریم
ات:گفتم که نمیخو....
تهیونگ:هیسس بیا
تهیونگ دستم و کشید سوار ماشینم کرد خودشم سوار شد و حرکت کرد تهیونگ راه خونم و بلد بود چون با دوستاش میوفتادن دنبالم و اذیتم میکردن ولی این راهی نبود که بره خونه ی من داشت کجا میرفت
ات:کجا میری این راه خونه من نیست
تهیونگ:داریم میریم خونه من
ات:چرا من میخوام برم خونه ی خودم
تهیونگ: .........
ات:با توام من و ببر خونه ی خودم
تهیونگ: .........
یه پارت دیگه هم داره که اسماته اگه میخواید بخونیدش بگید پیوی میفرستم:)))
۴۲.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.