سرنوشت
#سرنوشت
#Part۳۶
پشت میزم نشستم و دلم برا سوجین تنگ شده بود گوشیمو برداشت بهش زنگ زدم بعد چندتا بوق صداش پیچید تو گوشم: چه عجب توعه نفهم بهم زنگ زدی راسته که میگن نوکه بیاد به بازار کهنه میشه دل ازار دوماه نشده فراموشمون کردی
لبخندی زدم گفتم: بیخیال دختر میدونم بهت سر نزدم معذرت میخام توکه عشق ابجیتی هیشکی نمیتونه جای تورو بگیره
تک خنده ای کرد که فهمیدم از دلش دراومده و گف: حالا نمخاد پاچه خواری کنی مارمولک حالا ولش بگو ببینم چخبر با شاهزاده چیکار کردی
باحرص گفتم: شاهزاده به چپم پسره الدنگ فقط بلده ادمو حرصی کنه
= هی هی اروم باش بهم توضیح بده ببینم چته باز هار شدی
.: امشب میتونی بیای پیشم همه چیزو بهت میگم
باشه ای گفتو همزمان با زنگ خوردن گوشی رو. میزم شد با سوجین خدافظی کردم و جواب دادم صدای تهیونگ پبچید تو. گوشم
ــ بیا اتاقم کارت دارم
بدون جواب دادن بهش گوشیو قط کردم و رفتم اتاقش در زدمو رفتم تو سلامی کردم که که متقابلا جوابمو داد گف بشین نشستم و که اومد کنارمو گف
ــ چرا اینجوری میکنی
.: مگه چیکار کردم
ــ چرا حالت اینجوریه چرا انقد سرد شدی
.: نه من همیشه اینجوریم
ــ حتی تو دروغ گفتنم خوب نیستی چشمات یچیز دیگه رو نشون میده
.: مگه علم غیب دارین که میتونین چشمامو بخونین مطمئنم حستون دروغ میگه
ــ حس من دروغ نمیگه موش. کوچولوم ناراحته
.: من موش کوچولوی شما نیستم
ــ چرا هستی مگه دست خودته در ضمن بورا دیشب مست کرده بود برا همین رفتم دنبالش خونشو بلد نبودم برا همین اوردمش خونه خودم
.: خب چرا الان دارین اینارو به من میگین منکه نخاستم بهم توضیح بدین
ــ خب عمم نمیدونم فقط میخاستم از دلت دربیارم
.: مگه من چیکارتونم که بهم میگین در ضمن من بدل نگرفته بودم
ــ اولا تو جوجمی و اینکه معلوم بود بدل نگرفته بودی دقیقا اینو حس کردم
بعدش یه پوزخند مسخره زد که دلم میخاست خرخره شو بجوم شعور نداره میشناسمش بعدم با دیدن چشاش دلم برحم اومد نه شعور داره بچم گناه داره.....
#Part۳۶
پشت میزم نشستم و دلم برا سوجین تنگ شده بود گوشیمو برداشت بهش زنگ زدم بعد چندتا بوق صداش پیچید تو گوشم: چه عجب توعه نفهم بهم زنگ زدی راسته که میگن نوکه بیاد به بازار کهنه میشه دل ازار دوماه نشده فراموشمون کردی
لبخندی زدم گفتم: بیخیال دختر میدونم بهت سر نزدم معذرت میخام توکه عشق ابجیتی هیشکی نمیتونه جای تورو بگیره
تک خنده ای کرد که فهمیدم از دلش دراومده و گف: حالا نمخاد پاچه خواری کنی مارمولک حالا ولش بگو ببینم چخبر با شاهزاده چیکار کردی
باحرص گفتم: شاهزاده به چپم پسره الدنگ فقط بلده ادمو حرصی کنه
= هی هی اروم باش بهم توضیح بده ببینم چته باز هار شدی
.: امشب میتونی بیای پیشم همه چیزو بهت میگم
باشه ای گفتو همزمان با زنگ خوردن گوشی رو. میزم شد با سوجین خدافظی کردم و جواب دادم صدای تهیونگ پبچید تو. گوشم
ــ بیا اتاقم کارت دارم
بدون جواب دادن بهش گوشیو قط کردم و رفتم اتاقش در زدمو رفتم تو سلامی کردم که که متقابلا جوابمو داد گف بشین نشستم و که اومد کنارمو گف
ــ چرا اینجوری میکنی
.: مگه چیکار کردم
ــ چرا حالت اینجوریه چرا انقد سرد شدی
.: نه من همیشه اینجوریم
ــ حتی تو دروغ گفتنم خوب نیستی چشمات یچیز دیگه رو نشون میده
.: مگه علم غیب دارین که میتونین چشمامو بخونین مطمئنم حستون دروغ میگه
ــ حس من دروغ نمیگه موش. کوچولوم ناراحته
.: من موش کوچولوی شما نیستم
ــ چرا هستی مگه دست خودته در ضمن بورا دیشب مست کرده بود برا همین رفتم دنبالش خونشو بلد نبودم برا همین اوردمش خونه خودم
.: خب چرا الان دارین اینارو به من میگین منکه نخاستم بهم توضیح بدین
ــ خب عمم نمیدونم فقط میخاستم از دلت دربیارم
.: مگه من چیکارتونم که بهم میگین در ضمن من بدل نگرفته بودم
ــ اولا تو جوجمی و اینکه معلوم بود بدل نگرفته بودی دقیقا اینو حس کردم
بعدش یه پوزخند مسخره زد که دلم میخاست خرخره شو بجوم شعور نداره میشناسمش بعدم با دیدن چشاش دلم برحم اومد نه شعور داره بچم گناه داره.....
۱۲.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.