پارت 8 دزد پنهان
پارت 8 دزد پنهان
جین : ولش نمیکنم
پدر جین رفت و یه مشت محکم زد تو صورتش بعد دوباره منو کشوند سمت در هیچی نمیگفتم میترسیدم چیزی بگم
دوباره جین اومد دست باباشو گرفت
جین : بابا تروخدا ولش کن من خودم حسابشو میرسم ولش کن
پدر جین : کیلید های خونتو بده
جین : چی؟
پدر جین : کیلید های خونتو بده
جین : چرا
پدر جین : فقط بده
این پسره که انگار اسمش جینه کیلیدا رو داد که باباش پرتش کرد داخل خونه و درو بست و قفل کرد از اون ور جین داد میزد
جین : بابا ولش کنن التماست میکنم کاری باهاش نداشته باش
باباش بدون اینکه گوش کنه منو هول داد سمت ماشین که سریع دوییدم تا فرار کنم
از پشت منو کشید نتونستم فرار کنم یه سیلی زد تو صورتم
پدر جین : دختره کثافت حالا دیگه از دست من فرار میکنی
پرتم کرد تو ماشین و درو بست اون از پسرش که چاقو میاره اینم از این
نمیدونستم میخواد چیکار کنه و این برام خیلی بد بود
تو راه بودیم
پدر جین : من میدونم باهات چیکار کنم کثافت حالا دیگه از من دزدی میکنی یه دزدی بهت نشون بدم
خیلی ترسیده بودم
یهو ماشینو نگه داشت از ماشین پیاده شد و در طرف منو باز کرد و کشون کشون میبرد
یه زیر زمین بود اینجا چیکار داره وقتی قفل درو باز کرد هولم داد و مجبور شدم برم از پله ها رفتیم پایین فهمیدم این زیرزمین چی بود
صدای جیغ و داد همجا پیچیده بود خون روی زمین ریخته بود و جنازه جنازه ها وسط زمین پخش بودن اشک تو چشمام جمع شد میخواد با من چیکار کنه اونا رو که دیدم سرجام خشک شدم هولم داد و داد زد
پدر جین : زود باش راه بیوفت
نمیتونستم برم پاهام خشک شده بود
از موهام گرفت و همراه خودش میکشوند منم مجبور بودم همراهش برم منو انداخت وسط یه اتاق اتاق آهنی بود و کوچولو پر از وسایل شکنجه بود حتی طناب دار
نمیتونستم نفس بکشم ولی باید قوی باشم
ا/ت : میخوای با من چیکار کنی؟
پدر جین : هر کاری که لازم باشه
اینو که گفت بازم از موهام گرفت و سمت یه میله یه میله بلند اینجا بود با طناب منو اونجا بست نمیتونستم تکون بخورم رفت سمت کمد و یه زنجیر دراورد به زنجیر خیره شده بودم
جین ویو
بعد از اینکه کیلید هارو ازم گرفت درو قفل کرد و ا/تو برد اینکه جلوی من کسی رو بزنن خیلی برام بد بود نمیزاشتم ولی ایندفعه وقتی بهش سیلی زد اعصابم خط خطی شد خیلی اعصبی شدم نمیتونستم بزارم ببرش چون وقتی بابام ا عصبی بشه دیگه هیچی رو نمیبینه نمیتونستم برم بیرون هر چی به بابام زنگ میزدم جواب نمیداد سرمو تو دستام گرفتم و به در تکیه دادم و نشستم من مونده بود و یه خونه که هیچ کس نبود و دلی که شور میزد
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
جین : ولش نمیکنم
پدر جین رفت و یه مشت محکم زد تو صورتش بعد دوباره منو کشوند سمت در هیچی نمیگفتم میترسیدم چیزی بگم
دوباره جین اومد دست باباشو گرفت
جین : بابا تروخدا ولش کن من خودم حسابشو میرسم ولش کن
پدر جین : کیلید های خونتو بده
جین : چی؟
پدر جین : کیلید های خونتو بده
جین : چرا
پدر جین : فقط بده
این پسره که انگار اسمش جینه کیلیدا رو داد که باباش پرتش کرد داخل خونه و درو بست و قفل کرد از اون ور جین داد میزد
جین : بابا ولش کنن التماست میکنم کاری باهاش نداشته باش
باباش بدون اینکه گوش کنه منو هول داد سمت ماشین که سریع دوییدم تا فرار کنم
از پشت منو کشید نتونستم فرار کنم یه سیلی زد تو صورتم
پدر جین : دختره کثافت حالا دیگه از دست من فرار میکنی
پرتم کرد تو ماشین و درو بست اون از پسرش که چاقو میاره اینم از این
نمیدونستم میخواد چیکار کنه و این برام خیلی بد بود
تو راه بودیم
پدر جین : من میدونم باهات چیکار کنم کثافت حالا دیگه از من دزدی میکنی یه دزدی بهت نشون بدم
خیلی ترسیده بودم
یهو ماشینو نگه داشت از ماشین پیاده شد و در طرف منو باز کرد و کشون کشون میبرد
یه زیر زمین بود اینجا چیکار داره وقتی قفل درو باز کرد هولم داد و مجبور شدم برم از پله ها رفتیم پایین فهمیدم این زیرزمین چی بود
صدای جیغ و داد همجا پیچیده بود خون روی زمین ریخته بود و جنازه جنازه ها وسط زمین پخش بودن اشک تو چشمام جمع شد میخواد با من چیکار کنه اونا رو که دیدم سرجام خشک شدم هولم داد و داد زد
پدر جین : زود باش راه بیوفت
نمیتونستم برم پاهام خشک شده بود
از موهام گرفت و همراه خودش میکشوند منم مجبور بودم همراهش برم منو انداخت وسط یه اتاق اتاق آهنی بود و کوچولو پر از وسایل شکنجه بود حتی طناب دار
نمیتونستم نفس بکشم ولی باید قوی باشم
ا/ت : میخوای با من چیکار کنی؟
پدر جین : هر کاری که لازم باشه
اینو که گفت بازم از موهام گرفت و سمت یه میله یه میله بلند اینجا بود با طناب منو اونجا بست نمیتونستم تکون بخورم رفت سمت کمد و یه زنجیر دراورد به زنجیر خیره شده بودم
جین ویو
بعد از اینکه کیلید هارو ازم گرفت درو قفل کرد و ا/تو برد اینکه جلوی من کسی رو بزنن خیلی برام بد بود نمیزاشتم ولی ایندفعه وقتی بهش سیلی زد اعصابم خط خطی شد خیلی اعصبی شدم نمیتونستم بزارم ببرش چون وقتی بابام ا عصبی بشه دیگه هیچی رو نمیبینه نمیتونستم برم بیرون هر چی به بابام زنگ میزدم جواب نمیداد سرمو تو دستام گرفتم و به در تکیه دادم و نشستم من مونده بود و یه خونه که هیچ کس نبود و دلی که شور میزد
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۲۷.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.