پارت 6 دزد پنهان
پارت 6 دزد پنهان
ا/ت : آلیا
جین : دروغ نگو
ا/ت : من دروغ نمیگم
جین : پس که اینطور
نمیخواستم اینکارو بکنم ولی مجبورم کرد
درو باز کردمو رفتم سمت آشپزخونه وقتی اومدم بیرون درو قفل کردم که فرار نکنه
رفتم داخل آشپزخونه و یه چاقو برداشتم
دوباره رفتم داخل اتاق هنوز نشسته بود
چاقو رو که تو دستم دید تو خودش جمع شد
جین : هنوزم نمیخوای بگی اسمت چیه
ا/ت : ....
جین : پس که اینطور
رفتم جلوش نشستم
جین : پس خودت مجبورم کردی
نمیخواستم کاری بکنم فقط میخواستم به حرف بیاد
چاقو رو گرفتم جلوش و گفتم :
جین : از جونت سیر شدی؟
جین : میگی یا نه
ا/ت : می میگم
جین : خوبه حرف بزن
ا/ت : اا/ت اسمم ا/ته
چاقو رو نزدیک تر کردم و گفتم :
جین : دروغ که نمیگی
ا/ت : ن نه دروغ نمی گم
به چاقو نگاه میکرد
جین : اسم رئیست اسم رئیست چیه
ا/ت : نمیدونم
چاقو رو درست روی شکمش تنظیم کردم
جین : میگی یا نه
ا/ت : بخدا بخدا نمیدونم به هیچ کس اسمشو نمیگفت
جین : کارت چیه؟
ا/ت : من من
جین : من من نکن درست حرف بزن
ا/ت : دزد من دزددم
جین : چرا دزدی میکنی؟
ا/ت : چوون کارم کارم اینه
جین : توی اون جشن چیکار میکردی؟
ا/ت : هیچی
جین : دروغ نگو ( با داد )
ا/ت : میخواستم میخواستم ببینم چی میگید چه اتفاقی میوفته
جین : اومده بودی جاسوسی آره؟
ا/ت:آرره
جین : خونه ی رئیستون کجاست
زل زد تو چشمام
ا/ت : نمیشه، لطفا
جین : گفتم بگو
ا/ت : نمیگم
جین : انقدر واست مهمه
ا/ت : خیلی اگه میخوای منو اینجا بکش ولی اونا رو لو نمیدم
پاشدم و رفتم بیرون چرا نمیگه آخه رفتم پایین نشستم رو مبلا تا نشستم صدای در اومد این وقت شب یعنی کیه
رفتم درو باز کردم
بابام بود
ا/ت ویو
ازم سوال میپرسید یه چاقو ام دستش بود اخرین سوالو نمیخواستم جواب بدم برای همین گفتم نمیشه گفت بگو گفتم نمیگم اونم گفت انقدر واست مهمه گفتم خیلی حتی اگه منو اینجا بکشی هم لوشون نمیدم بدون هیچ حرفی گزاشت رفت
بلاخره تمومش کرد سعی کردم کش این شلواره رو تنگ تر کنم تا بتونم درست راه برم که موفق شدم اومدم که بخوابم یکی دستگیره درو کشید یعنی کیه
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
ا/ت : آلیا
جین : دروغ نگو
ا/ت : من دروغ نمیگم
جین : پس که اینطور
نمیخواستم اینکارو بکنم ولی مجبورم کرد
درو باز کردمو رفتم سمت آشپزخونه وقتی اومدم بیرون درو قفل کردم که فرار نکنه
رفتم داخل آشپزخونه و یه چاقو برداشتم
دوباره رفتم داخل اتاق هنوز نشسته بود
چاقو رو که تو دستم دید تو خودش جمع شد
جین : هنوزم نمیخوای بگی اسمت چیه
ا/ت : ....
جین : پس که اینطور
رفتم جلوش نشستم
جین : پس خودت مجبورم کردی
نمیخواستم کاری بکنم فقط میخواستم به حرف بیاد
چاقو رو گرفتم جلوش و گفتم :
جین : از جونت سیر شدی؟
جین : میگی یا نه
ا/ت : می میگم
جین : خوبه حرف بزن
ا/ت : اا/ت اسمم ا/ته
چاقو رو نزدیک تر کردم و گفتم :
جین : دروغ که نمیگی
ا/ت : ن نه دروغ نمی گم
به چاقو نگاه میکرد
جین : اسم رئیست اسم رئیست چیه
ا/ت : نمیدونم
چاقو رو درست روی شکمش تنظیم کردم
جین : میگی یا نه
ا/ت : بخدا بخدا نمیدونم به هیچ کس اسمشو نمیگفت
جین : کارت چیه؟
ا/ت : من من
جین : من من نکن درست حرف بزن
ا/ت : دزد من دزددم
جین : چرا دزدی میکنی؟
ا/ت : چوون کارم کارم اینه
جین : توی اون جشن چیکار میکردی؟
ا/ت : هیچی
جین : دروغ نگو ( با داد )
ا/ت : میخواستم میخواستم ببینم چی میگید چه اتفاقی میوفته
جین : اومده بودی جاسوسی آره؟
ا/ت:آرره
جین : خونه ی رئیستون کجاست
زل زد تو چشمام
ا/ت : نمیشه، لطفا
جین : گفتم بگو
ا/ت : نمیگم
جین : انقدر واست مهمه
ا/ت : خیلی اگه میخوای منو اینجا بکش ولی اونا رو لو نمیدم
پاشدم و رفتم بیرون چرا نمیگه آخه رفتم پایین نشستم رو مبلا تا نشستم صدای در اومد این وقت شب یعنی کیه
رفتم درو باز کردم
بابام بود
ا/ت ویو
ازم سوال میپرسید یه چاقو ام دستش بود اخرین سوالو نمیخواستم جواب بدم برای همین گفتم نمیشه گفت بگو گفتم نمیگم اونم گفت انقدر واست مهمه گفتم خیلی حتی اگه منو اینجا بکشی هم لوشون نمیدم بدون هیچ حرفی گزاشت رفت
بلاخره تمومش کرد سعی کردم کش این شلواره رو تنگ تر کنم تا بتونم درست راه برم که موفق شدم اومدم که بخوابم یکی دستگیره درو کشید یعنی کیه
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۳۰۳.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.