پارت 9 دزد پنهان
پارت 9 دزد پنهان
جین ویو
بعد از اینکه کیلید هارو ازم گرفت درو قفل کرد و ا/تو برد اینکه جلوی من کسی رو بزنن خیلی برام بد بود نمیزاشتم ولی ایندفعه وقتی بهش سیلی زد اعصابم خط خطی شد خیلی اعصبی شدم نمیتونستم بزارم ببرش چون وقتی بابام ا عصبی بشه دیگه هیچی رو نمیبینه نمیتونستم برم بیرون هر چی به بابام زنگ میزدم جواب نمیداد سرمو تو دستام گرفتم و به در تکیه دادم و نشستم من مونده بود و یه خونه که هیچ کس نبود و دلی که شور میزد
ا/ت ویو
با اون زنجیر نزدیکم میشد
پدر جین: پس که از من دزدی میکنی آره
ا/ت : .....
پدر جین : منو گول میزنی
ا/ت : ....
یهو داد زد
پدر جین : جواب منو بده
ا/ت: ممن من نمیخواسستم نمی
پدر ا/ت : نمیخواستی اینطوری بشه آره اما اینطوری شد
بعدم شروع کرد به زدن با اون زنجیر انقدر محکم میزد که جیغم دراومد جیغ میزدم و گریه میکردم که یه چسب اورد و زد به دهنم جیغم خفه میشد دیگه صدایی نمیومد فقط صدای زنجیری میومد که به بدنم میخورد دیگه نمیتونستم چشمامو باز کنم بیحال شده بودم
انقدر زده بود که خسته شد اومد و منو باز کرد به محض اینکه بازم کرد افتادم رو زمین خیلی درد داشتم هنوزم ول کن نبود رو پاهاش نشست و از موهام گرفت و در گوشم زمزمه کرد
پدر جین : فکر کردی تموم شده
بعدم پاشد و شروع کرد به لگد زدن با هر لگدش احساس میکرد تمام اجزای داخل شکمم جا به جا شد جیغ میزدم داد میزدم ولی صدایی نمیومد کل لباسم خونی بود کاملا خونی شده بود روز زمین لکه های خون پخش شده بود هنوزم ول کن نبود انقدر زد که میتونستم احساس کنم کل شکمم کبود شده
دست از لگد زدن برداشت و گفت:
پدر جین : حالا حالا ها اینجایی هنوز وقت برای کتک زدن بیشتر داریم
دیگه جون نداشتم نمیتونستم نفس بکشم بعد از این حرفش رفت بیرون و درو قفل کرد حالا دیگه من بودم و یه اتاق تاریک و سرد و زخمای روی بدنم و صدای جیغ که از بیرون بود خدا میدونه چند نفر دیگه رو هم اینطوری شکنجه میکنه
فقط اشک میریختم حالم خیلی بد بود
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
جین ویو
بعد از اینکه کیلید هارو ازم گرفت درو قفل کرد و ا/تو برد اینکه جلوی من کسی رو بزنن خیلی برام بد بود نمیزاشتم ولی ایندفعه وقتی بهش سیلی زد اعصابم خط خطی شد خیلی اعصبی شدم نمیتونستم بزارم ببرش چون وقتی بابام ا عصبی بشه دیگه هیچی رو نمیبینه نمیتونستم برم بیرون هر چی به بابام زنگ میزدم جواب نمیداد سرمو تو دستام گرفتم و به در تکیه دادم و نشستم من مونده بود و یه خونه که هیچ کس نبود و دلی که شور میزد
ا/ت ویو
با اون زنجیر نزدیکم میشد
پدر جین: پس که از من دزدی میکنی آره
ا/ت : .....
پدر جین : منو گول میزنی
ا/ت : ....
یهو داد زد
پدر جین : جواب منو بده
ا/ت: ممن من نمیخواسستم نمی
پدر ا/ت : نمیخواستی اینطوری بشه آره اما اینطوری شد
بعدم شروع کرد به زدن با اون زنجیر انقدر محکم میزد که جیغم دراومد جیغ میزدم و گریه میکردم که یه چسب اورد و زد به دهنم جیغم خفه میشد دیگه صدایی نمیومد فقط صدای زنجیری میومد که به بدنم میخورد دیگه نمیتونستم چشمامو باز کنم بیحال شده بودم
انقدر زده بود که خسته شد اومد و منو باز کرد به محض اینکه بازم کرد افتادم رو زمین خیلی درد داشتم هنوزم ول کن نبود رو پاهاش نشست و از موهام گرفت و در گوشم زمزمه کرد
پدر جین : فکر کردی تموم شده
بعدم پاشد و شروع کرد به لگد زدن با هر لگدش احساس میکرد تمام اجزای داخل شکمم جا به جا شد جیغ میزدم داد میزدم ولی صدایی نمیومد کل لباسم خونی بود کاملا خونی شده بود روز زمین لکه های خون پخش شده بود هنوزم ول کن نبود انقدر زد که میتونستم احساس کنم کل شکمم کبود شده
دست از لگد زدن برداشت و گفت:
پدر جین : حالا حالا ها اینجایی هنوز وقت برای کتک زدن بیشتر داریم
دیگه جون نداشتم نمیتونستم نفس بکشم بعد از این حرفش رفت بیرون و درو قفل کرد حالا دیگه من بودم و یه اتاق تاریک و سرد و زخمای روی بدنم و صدای جیغ که از بیرون بود خدا میدونه چند نفر دیگه رو هم اینطوری شکنجه میکنه
فقط اشک میریختم حالم خیلی بد بود
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۲۳.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.