فیکشن متاهل پارت۱۹
از زبان راوی:
جیمین خونهی تهیونگ میموند و گهگاهی میرفت دیدن ا/ت و ا/ت بی خبر از همه چی با ساده لوحی تمام حال رونا رو هم میپرسید، جیمین از اینکه ا/ت انقد خودشو برای رونا اذیت میکنه خسته و کلافه شده بود و با خودش فکر کرد که باید همه چیو براش توضیح بده تا انقد برای رونا دل نسوزونه
+چی؟! رونا متیو رو فرستاده سمتم؟!
_آره خودم با چشمای خودم دیدم که داشتن تو خونه ی خودم از نقشه هاشون حرف میزدن
+(تکخنده عصبی) این زن مشکلش چیه واقعا فکر میکنه میخوام تورو ازش بگیرم؟
_انگاری..
از زبان ا/ت:
از حرص و عصبانیت شروع کردم به خندیدن طوری که جیمین نگرانم شد؛ دراز کشیدم رو چمنا و با لبخند به آسمون نگاه کردم
_زده به سرت؟
+فکر کنم
+آیشش لعنتی فکر میکردم یکی واقعا عاشقم شده..چقد مسخره..باید همون موقع میفهمیدم داره دروغ میگه
جیمین به سمت پهلو کنارم دراز کشید آرنجشو گذاشت زمین و دستشو ستون سرش کرد
_از کجا باید میفهمیدی
+آخه کی عاشق من میشه جیمین؟! تنها کسی که از من خوشش اومد اون یارو خل و چل کانگ دوشیک بود...اسمش روشه..خل و چل! یه آدم باید دیوونه باشه تا از من خوشش بیاد
_یااا!!! اینطوری نگو
+حقیقته...امروزه هیچکس از یه دختر شیرینی فروش با استایل تامبوی خوشش نمیاد همه میرن سراغ دخترایی که پایه پارتی و کثافت کاریاشونه
_دیگه داره بهم بر میخوره
+چرا؟
سوالی نگاش کردم ولی انگار چیزی برای گفتن نداشت پس نگاهمو ازش گرفتم
_الان بازم دلت برای رونا میسوزه؟
+(نیشخند)بیشتر از قبل
_چچچی؟؟؟ عقلتون از دست دادی؟؟!!
+نباید این کارو باهام میکرد...
_باز داری دوپهلو حرف میزنی اصلا نمیفهمم منظورت چیه
جیمین به پشت دراز کشید و منم تو افکار شیطانیم غرق شدم...بد نبود یه درس کوچیک به رونا بدم.
+گفتی تا روز دادگاه پیش رونا نمیمونی؟
_هوم چند روز پیش تهیونگ بودم ولی الان تو خونه خودمم
+منظورت پنت هاوسه؟
_اوهوم
دو روز بعد:
یه فکری به سرم زد برای اینکه رونا رو بشونم سر جاش فقط باید جزئیاتش رو برنامه ریزی میکردم حقیقتاً همچنان دلم نمیخواد این کارو کنم ولی این کارش خیلی رفت رو مخم باید جوابشو بدم.
رفته بودم بار و انقد الکل خوردم تا مست بشم، گرچه الکل زیاد روم تاثیر نمیزاره ولی اون حالت گیجی رو داشتم، تاکسی گرفتم و به سمتم خونهی جیمین راه افتادم، ساعت ۲:۰۵ صبح بود زنگ درو زدم و تکیه دادم به دیوار چند لحظه بعد جیمین درو باز کرد
ادامه دارد..
جیمین خونهی تهیونگ میموند و گهگاهی میرفت دیدن ا/ت و ا/ت بی خبر از همه چی با ساده لوحی تمام حال رونا رو هم میپرسید، جیمین از اینکه ا/ت انقد خودشو برای رونا اذیت میکنه خسته و کلافه شده بود و با خودش فکر کرد که باید همه چیو براش توضیح بده تا انقد برای رونا دل نسوزونه
+چی؟! رونا متیو رو فرستاده سمتم؟!
_آره خودم با چشمای خودم دیدم که داشتن تو خونه ی خودم از نقشه هاشون حرف میزدن
+(تکخنده عصبی) این زن مشکلش چیه واقعا فکر میکنه میخوام تورو ازش بگیرم؟
_انگاری..
از زبان ا/ت:
از حرص و عصبانیت شروع کردم به خندیدن طوری که جیمین نگرانم شد؛ دراز کشیدم رو چمنا و با لبخند به آسمون نگاه کردم
_زده به سرت؟
+فکر کنم
+آیشش لعنتی فکر میکردم یکی واقعا عاشقم شده..چقد مسخره..باید همون موقع میفهمیدم داره دروغ میگه
جیمین به سمت پهلو کنارم دراز کشید آرنجشو گذاشت زمین و دستشو ستون سرش کرد
_از کجا باید میفهمیدی
+آخه کی عاشق من میشه جیمین؟! تنها کسی که از من خوشش اومد اون یارو خل و چل کانگ دوشیک بود...اسمش روشه..خل و چل! یه آدم باید دیوونه باشه تا از من خوشش بیاد
_یااا!!! اینطوری نگو
+حقیقته...امروزه هیچکس از یه دختر شیرینی فروش با استایل تامبوی خوشش نمیاد همه میرن سراغ دخترایی که پایه پارتی و کثافت کاریاشونه
_دیگه داره بهم بر میخوره
+چرا؟
سوالی نگاش کردم ولی انگار چیزی برای گفتن نداشت پس نگاهمو ازش گرفتم
_الان بازم دلت برای رونا میسوزه؟
+(نیشخند)بیشتر از قبل
_چچچی؟؟؟ عقلتون از دست دادی؟؟!!
+نباید این کارو باهام میکرد...
_باز داری دوپهلو حرف میزنی اصلا نمیفهمم منظورت چیه
جیمین به پشت دراز کشید و منم تو افکار شیطانیم غرق شدم...بد نبود یه درس کوچیک به رونا بدم.
+گفتی تا روز دادگاه پیش رونا نمیمونی؟
_هوم چند روز پیش تهیونگ بودم ولی الان تو خونه خودمم
+منظورت پنت هاوسه؟
_اوهوم
دو روز بعد:
یه فکری به سرم زد برای اینکه رونا رو بشونم سر جاش فقط باید جزئیاتش رو برنامه ریزی میکردم حقیقتاً همچنان دلم نمیخواد این کارو کنم ولی این کارش خیلی رفت رو مخم باید جوابشو بدم.
رفته بودم بار و انقد الکل خوردم تا مست بشم، گرچه الکل زیاد روم تاثیر نمیزاره ولی اون حالت گیجی رو داشتم، تاکسی گرفتم و به سمتم خونهی جیمین راه افتادم، ساعت ۲:۰۵ صبح بود زنگ درو زدم و تکیه دادم به دیوار چند لحظه بعد جیمین درو باز کرد
ادامه دارد..
۱۳.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.