part
part:2
عشق ابدی
یه ماشین اومد جلوم و یه کوچولو بهم خورد ولی تقصیر اون ماشینه بود پیاده شدم دیدم اکسمه که خیلی دختر بازه و خیانتکاره و گفت ببخشید گفتم: میدونی من کیم؟!
گفت اره
(علامت اکسم«علامت من+)
«چنتا رل قبلیمی
+خب چرا یهو اومدی جلوم
«چون میخواستم بیام خونت و پیشت که یهو زدم به ماشینت
+خب چیکارم داشتی؟
«میشه برگردی
منم یهو با این حرفش حرسم در اومد و بهش گفتم
+ببخشید ولی من نامزد دارم
و سوار ماشینم شدم و رفتم
(ماشین ات سالم بود وای ماشین اون به فاخ رفت و هردو هیچ اسیبی ندیدن)
بعدش رفتم دنبال شانکی سوار ماشین شد و تو راه داستانو براش تعریف کردم
(علامت شانگی&علامت ات+)
&خب چرا الکی بهش گفتی نامزد داری(ات از خودمون هم سینگل تره)
+نمیدونم چون یهو حرسم در اومد
&نکنه عاشق شدی که اینجوری بهش گفتی(با حالت شوخی)
+نخیر
&ایشـــ حسمو از بین بردی
+هه
و رسیدیم به اون ادرس یه مکانی بود که برای عکسبرداری بود اعضا داشتن لباس هاشونو میپوشیدن منم دم در اتاقشون منتظر بودم که یهو از داخل اتاق یه صدایی شنیدم که جیمین میگفت:من ات رو دوست دارم اما نمیدونم چجوری بهش اعتراف کنم
نامجون بهش گفت: خیلی راحت برو و بهش بگو البته داخل مکانی که تنها باشید
من با این حرف جیمین شوکه شدم و منم کم کم عشقم به جیمین بیشتر میشد بعد چن دقیقه اعضا اومدن بیرون و جیمین به من گفت: ات توهم همراه ما بیا چون باید عکس ازمون بگیری
منم همراشون رفتم
اعضا رفتن روی یه مبل نشستن و منم عکسشون گرفتم
بعدش اعضا راضی بودن که یهو پی دی نیم اومد گفت...
امیدوارم این یذره طولانی تر باشه
شرایط نمیزارم خودتون حمایت کنید تو کامنتا بگین خوب بود یا نه؟!
عشق ابدی
یه ماشین اومد جلوم و یه کوچولو بهم خورد ولی تقصیر اون ماشینه بود پیاده شدم دیدم اکسمه که خیلی دختر بازه و خیانتکاره و گفت ببخشید گفتم: میدونی من کیم؟!
گفت اره
(علامت اکسم«علامت من+)
«چنتا رل قبلیمی
+خب چرا یهو اومدی جلوم
«چون میخواستم بیام خونت و پیشت که یهو زدم به ماشینت
+خب چیکارم داشتی؟
«میشه برگردی
منم یهو با این حرفش حرسم در اومد و بهش گفتم
+ببخشید ولی من نامزد دارم
و سوار ماشینم شدم و رفتم
(ماشین ات سالم بود وای ماشین اون به فاخ رفت و هردو هیچ اسیبی ندیدن)
بعدش رفتم دنبال شانکی سوار ماشین شد و تو راه داستانو براش تعریف کردم
(علامت شانگی&علامت ات+)
&خب چرا الکی بهش گفتی نامزد داری(ات از خودمون هم سینگل تره)
+نمیدونم چون یهو حرسم در اومد
&نکنه عاشق شدی که اینجوری بهش گفتی(با حالت شوخی)
+نخیر
&ایشـــ حسمو از بین بردی
+هه
و رسیدیم به اون ادرس یه مکانی بود که برای عکسبرداری بود اعضا داشتن لباس هاشونو میپوشیدن منم دم در اتاقشون منتظر بودم که یهو از داخل اتاق یه صدایی شنیدم که جیمین میگفت:من ات رو دوست دارم اما نمیدونم چجوری بهش اعتراف کنم
نامجون بهش گفت: خیلی راحت برو و بهش بگو البته داخل مکانی که تنها باشید
من با این حرف جیمین شوکه شدم و منم کم کم عشقم به جیمین بیشتر میشد بعد چن دقیقه اعضا اومدن بیرون و جیمین به من گفت: ات توهم همراه ما بیا چون باید عکس ازمون بگیری
منم همراشون رفتم
اعضا رفتن روی یه مبل نشستن و منم عکسشون گرفتم
بعدش اعضا راضی بودن که یهو پی دی نیم اومد گفت...
امیدوارم این یذره طولانی تر باشه
شرایط نمیزارم خودتون حمایت کنید تو کامنتا بگین خوب بود یا نه؟!
- ۳.۹k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط