part

part:4
عشق ابدی
میدونم دارم یهویی میگم ولی میخوام مستقیم بهت بگم
ات: خب بگو
جیمین: ات من...
یهو نامجون اومد دستشویی
نامجون: جیمین بلاخره گفتی(خنده کوچیک)
ات: چیو؟!
خیلی نگران بودم فکر کردم میخواد بگه عکسایی که گرفتم بد شدن
نامجون: یعنی هنوز نگفتی؟!
جیمین: چون یهو تو ظاهر شدی هثین الان برو بیرون
ات ترسیده بود
یهو جیمین گفت: ات من... د... ست دارم
ات تعجب کرد
جیمین: میدونم خیلی یهویی گفتم
ات: راستش رو بگم منم بهت یه حسایی دارم
جیمین با این حرف ات خوشحال شد
ات: فکر میکنم بعد جوابت میدم
بعدش ات رفت و روی مبل نشست
شانگی: ات این همه وقت چیکار میکردی؟!
ات: دسشویی هم نرمـــ
شانگی: ایشـــــ همیشه یه جوابی داری
ات: تا تو باشی دیگه هیچی نگی
بعدش جیمین اومد و کنار من نشست
من سرخ شدم جیمین رفت دور گوشیش منم دثر گوشیم بودم یهو2تا پیام برام اومد
دیدم یکیش شانگیه یکی دیگش جیمین اول پیام شانگی رو خوندم
پیام شانگی: میدونم تو دسشویی با جیمین بودی
منم بهش گفتم: نامجون بهت گفت؟
شانگی: اره بهم پیام داد. داشت ازت خاستگاری میکرد؟
ات: نه فقط بهم گفت فکر کنم بعد جوابش بدم تا باهاش برم تو رابطه
شانگی: میخوای جواب رد بدی بهش
ات: هنوز فکر نکردم
شانگی: اوکی
رفتم ببینم جیمین چی نوشته:
جیمین:.........
شرایط نداره حمایت داره
دیدگاه ها (۳)

part:5عشق ابدیجیمین: ات فردا جوابو بهم میگی میدونی که من صبر...

کامنت این پست حتما بخونید

ببخشید که دیر گذاشتم

part:2عشق ابدییه ماشین اومد جلوم و یه کوچولو بهم خورد ولی تق...

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۸#

پارت۱۰جیمین: منم فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت(تلفن ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط