¯\ مابایا /¯
¯\_مابایا_/¯
part_7
ارسلان:
نگاهی به دیانا کردم که کلافه با دستش رو فرمون ضرب گرفته بود
+چیه کفری
_اخه یه خونه خوب نباید پیدا شه
+خوب تو یه خونه میخوای چهار تا اتاق داشته باشه،تو خونه دوتا محیط برای بازی بچه ها هم باشه،نزدیک مهد کودک هم باشه تازه کل وسایل خونه هم خودش داشته باشه.و بالا شهر باشه.
_خوب مگه اینا خواسته زیادیه؟
خنسا نگاهش کردم که.
چش قری بهم رفت.
_پول میدم تجهیزات کامل میخوام.
بپر پایین.
از ماشین پیاده شدیم و به سمت املاکی شیک روبه رو شدیم.
تم املاکی مشکی،سفید بود این تم رنگی شیک ترش کرده بود.
سلامی زیر لب گفتیم و روی مبل های روبه رو میز مرد روبه رو نشستیم.
÷سلام خوش آومدید بفرماید.
دیانا شروع کرد به حرف زدن کاملا چیز های که میخواست رو گفت و حتا جا های به تم رنگی هم اشاره کرد.
ای دختر شیطون باید حرف خودش رو به کرسی بشونه ولی این خیلی خوب بود فضای بازی بچه ها امنیت بیشتری رو براشون فراهم میکرد و بیشتر بهشون خوش میگذشت.
÷خوب با این درخواست های که شما کردید من فقط یه نمومنه دارم اونم صاحب خونه دوتا بچه داشته و به خاطر این دو بچه تمام چیز های که شما گفتید رو برای بچه هاش فراهم کرده و خوب به خاطر این که میخواسته مهاجرت کنه خونه رو به فروش گذاشته.
_خوب این که عالیه
+هوم خیلی خوبه
÷فقط یه مشکلی
+_چه مشکلی؟
÷هزینش.....
دیانا پرید وست حرفش و با غرور گفت.
_ما با هزینش مشکلی نداریم.
+درسته مشکلی نیست.
چشم های مرد برق زد و گفت.
÷بعله پس شما شماره تلفن بهم بدید تا من با صاحب خونه حرف بزنم و هر وقت اوکی داد بهتون خبر بدم.
دیانا تا خواست شمارش رو بده جلو گیری کردم و شما ه خودم رو روی کاغذی نوشتم و به مرد دادم.
و با خدافظی کوتاهی از املاکی خارج شدیم.
دیانا این بچه ها جیغی از حیجان زد و گفت.
_یس بلاخره پیداش کردم
+پیداش کردی؟پیداش کردیم.
_باش حالا تو هم کمک کردی
بدو بریم یه شام بخوریم که مردم از گشنگی.
+بریم.
و با هم به سمت رستورانی رفتیم.
پارت-۷
part_7
ارسلان:
نگاهی به دیانا کردم که کلافه با دستش رو فرمون ضرب گرفته بود
+چیه کفری
_اخه یه خونه خوب نباید پیدا شه
+خوب تو یه خونه میخوای چهار تا اتاق داشته باشه،تو خونه دوتا محیط برای بازی بچه ها هم باشه،نزدیک مهد کودک هم باشه تازه کل وسایل خونه هم خودش داشته باشه.و بالا شهر باشه.
_خوب مگه اینا خواسته زیادیه؟
خنسا نگاهش کردم که.
چش قری بهم رفت.
_پول میدم تجهیزات کامل میخوام.
بپر پایین.
از ماشین پیاده شدیم و به سمت املاکی شیک روبه رو شدیم.
تم املاکی مشکی،سفید بود این تم رنگی شیک ترش کرده بود.
سلامی زیر لب گفتیم و روی مبل های روبه رو میز مرد روبه رو نشستیم.
÷سلام خوش آومدید بفرماید.
دیانا شروع کرد به حرف زدن کاملا چیز های که میخواست رو گفت و حتا جا های به تم رنگی هم اشاره کرد.
ای دختر شیطون باید حرف خودش رو به کرسی بشونه ولی این خیلی خوب بود فضای بازی بچه ها امنیت بیشتری رو براشون فراهم میکرد و بیشتر بهشون خوش میگذشت.
÷خوب با این درخواست های که شما کردید من فقط یه نمومنه دارم اونم صاحب خونه دوتا بچه داشته و به خاطر این دو بچه تمام چیز های که شما گفتید رو برای بچه هاش فراهم کرده و خوب به خاطر این که میخواسته مهاجرت کنه خونه رو به فروش گذاشته.
_خوب این که عالیه
+هوم خیلی خوبه
÷فقط یه مشکلی
+_چه مشکلی؟
÷هزینش.....
دیانا پرید وست حرفش و با غرور گفت.
_ما با هزینش مشکلی نداریم.
+درسته مشکلی نیست.
چشم های مرد برق زد و گفت.
÷بعله پس شما شماره تلفن بهم بدید تا من با صاحب خونه حرف بزنم و هر وقت اوکی داد بهتون خبر بدم.
دیانا تا خواست شمارش رو بده جلو گیری کردم و شما ه خودم رو روی کاغذی نوشتم و به مرد دادم.
و با خدافظی کوتاهی از املاکی خارج شدیم.
دیانا این بچه ها جیغی از حیجان زد و گفت.
_یس بلاخره پیداش کردم
+پیداش کردی؟پیداش کردیم.
_باش حالا تو هم کمک کردی
بدو بریم یه شام بخوریم که مردم از گشنگی.
+بریم.
و با هم به سمت رستورانی رفتیم.
پارت-۷
۴۴۳
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.