اربابکیم
#ارباب_کیم ♣️
#پارت_48
£اره
+خب تا حالا باهاش حرف زدی؟
£اره کلی باهاش حرف زدم ولی اینجا مشکل یونا هست.
+یونا رو من درستش میکنم.
£اوم باشه
+من دیگه میرم.
از اتاق خارج شدم و سمت اتاق خودم رفتم وقتی در اتاق رو باز کردم یه نامه از لای در افتاد نامه رو برداشتم و روی صندلی نشستم و بازش کردن.
«کیم ا/ت تا کی میخوای به حرف های من توجه نکنی؟
میدونی که بلاخره به دستت میارم و از چشم همه میندازمت پس حواست به کسایی که اطرافت هستن باشه.»
«پایان نامه»
+این تا کی میخواد سر به سرم بذاره.
نامه رو بدون توجه بهش انداختم توی سطل اشغال.
شروع کردم به چک کردن پرونده های شرکت دیگه کارم همین بود چک میکردم مینوشتم میدادم تهیونگ.
برگه هارو برداشتم وسمت اتاق تهیونگ رفتم در اتاق رو باز کردم و دیدم که رو کاناپه دراز کشیده.
ــ پشت سرت درو قفل کن.
+باشه
بارگه هارو گذاشتم رو میز و سمتش رفتم.
دستشو به صورت اینکه برم بغلش باز کرد و منم خدا خواسته رفتم تو بغلش.
ــ اخیش خستگیم در رفت.
+با بغل کردن من خستگیت در میره؟
ــ آهوم
ولی میتونی یه طور دیگه خستگیمو در بیاری.
+و بعد اروم لب/اشو روی لب/ام گذاشت و بعد از پنج مین ازم جدا شد.
ــ خب جین چی شد.
+کنارش نشستم و لب زدم.
اون دختر جدیده
ــ منظورت کیم میا هست؟
+آره
ــ عجب.
راستی امشب میریم رستوران.
+چرا؟
ــ عمه اینا میگن.
+چشم غره ای بهش رفتم.
خب چرا اونا باید همیشه تصمیم بگیرن.
ــ یه دو روزه اومدن فک کنم فردا برن.
+خدا کنه.
من دیگه میرم خونه اگه کار دیگه ای نداری.
ــ شیفتت تموم نشده که؟
+کارم تموم شده.
ــ فوقش یه ساعت دیگه بمونیم همین جا بشین تا با هم بریم.
ادامه دارد................♣️
#پارت_48
£اره
+خب تا حالا باهاش حرف زدی؟
£اره کلی باهاش حرف زدم ولی اینجا مشکل یونا هست.
+یونا رو من درستش میکنم.
£اوم باشه
+من دیگه میرم.
از اتاق خارج شدم و سمت اتاق خودم رفتم وقتی در اتاق رو باز کردم یه نامه از لای در افتاد نامه رو برداشتم و روی صندلی نشستم و بازش کردن.
«کیم ا/ت تا کی میخوای به حرف های من توجه نکنی؟
میدونی که بلاخره به دستت میارم و از چشم همه میندازمت پس حواست به کسایی که اطرافت هستن باشه.»
«پایان نامه»
+این تا کی میخواد سر به سرم بذاره.
نامه رو بدون توجه بهش انداختم توی سطل اشغال.
شروع کردم به چک کردن پرونده های شرکت دیگه کارم همین بود چک میکردم مینوشتم میدادم تهیونگ.
برگه هارو برداشتم وسمت اتاق تهیونگ رفتم در اتاق رو باز کردم و دیدم که رو کاناپه دراز کشیده.
ــ پشت سرت درو قفل کن.
+باشه
بارگه هارو گذاشتم رو میز و سمتش رفتم.
دستشو به صورت اینکه برم بغلش باز کرد و منم خدا خواسته رفتم تو بغلش.
ــ اخیش خستگیم در رفت.
+با بغل کردن من خستگیت در میره؟
ــ آهوم
ولی میتونی یه طور دیگه خستگیمو در بیاری.
+و بعد اروم لب/اشو روی لب/ام گذاشت و بعد از پنج مین ازم جدا شد.
ــ خب جین چی شد.
+کنارش نشستم و لب زدم.
اون دختر جدیده
ــ منظورت کیم میا هست؟
+آره
ــ عجب.
راستی امشب میریم رستوران.
+چرا؟
ــ عمه اینا میگن.
+چشم غره ای بهش رفتم.
خب چرا اونا باید همیشه تصمیم بگیرن.
ــ یه دو روزه اومدن فک کنم فردا برن.
+خدا کنه.
من دیگه میرم خونه اگه کار دیگه ای نداری.
ــ شیفتت تموم نشده که؟
+کارم تموم شده.
ــ فوقش یه ساعت دیگه بمونیم همین جا بشین تا با هم بریم.
ادامه دارد................♣️
- ۳.۸k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط