˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت13
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
بی حوصله و کلافه از تاکسی پیاده شدم و درو محکم بستم و به غر غرای راننده توجه نکردم یه نفس عمیق کشیدم و اشکامو پاک کردم تا مامان نبینه ، درو باز کردم و وارد شدم مامان رو صدا کردم اما کسی جوابی نمیداد ..
- سیاوش
اینجوری حرف زدن صنم قلبمو اتیش زده بود ارهه من بی لیاقتم بودم خیلی بی لیاقت از خودم متنفرم اون مهمونی لعنتی اه اه
همینجوری خودمو لعنت میکردم که با صدای رها برگشتم
- نفس جانم چرا اینجایی بیا تو جلو مهمونا زشته
الان میام
بدون حرف دیگه ایی رفت منم پست سرش وارد سالن شدم کم کم همه مهمونا میرفتن و به تنهایی توی اون خونه لعنتی که شب اول عذابمه راه پیدا میکردم .
به خودم که اومدم جز خانواده های خودمون کسی تو سالن نیس ، با همه خدافزی خشک و خالی کردیم و به سمت خونه حرکت کردیم اونقدر پام رو گاز فشار میدادم که نمیدونستم تهش قرارع چی بشه ..!
#پارت13
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
بی حوصله و کلافه از تاکسی پیاده شدم و درو محکم بستم و به غر غرای راننده توجه نکردم یه نفس عمیق کشیدم و اشکامو پاک کردم تا مامان نبینه ، درو باز کردم و وارد شدم مامان رو صدا کردم اما کسی جوابی نمیداد ..
- سیاوش
اینجوری حرف زدن صنم قلبمو اتیش زده بود ارهه من بی لیاقتم بودم خیلی بی لیاقت از خودم متنفرم اون مهمونی لعنتی اه اه
همینجوری خودمو لعنت میکردم که با صدای رها برگشتم
- نفس جانم چرا اینجایی بیا تو جلو مهمونا زشته
الان میام
بدون حرف دیگه ایی رفت منم پست سرش وارد سالن شدم کم کم همه مهمونا میرفتن و به تنهایی توی اون خونه لعنتی که شب اول عذابمه راه پیدا میکردم .
به خودم که اومدم جز خانواده های خودمون کسی تو سالن نیس ، با همه خدافزی خشک و خالی کردیم و به سمت خونه حرکت کردیم اونقدر پام رو گاز فشار میدادم که نمیدونستم تهش قرارع چی بشه ..!
۶.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.