دلبر مغرور من

˼‌ دلبر مغرور من ˹

#پارت15
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

خاطره ها حتی یه لحظه از فکرم بیرون نمی‌رفت من بدون سیاوش نمیتونستم با فکر اینکه فردا توی دانشگاه میبینمش اولش لبخند به لبم اومد اما بعدش که یادم اومد دیگه فقط باید به چشم استادم بهش نگاه کنم دوباره غم تو دلم نشست .
باید دیونش میکردم من نقطه ضعف های سیاوشو خوب بلد بودم خوب خوب !

با آلارم گوشیم بلند شدم اصلا نفهمیدم کی خوابم برده بود اما باید حسابی به خودم میرسیدم از جا بلند شدم و دست و صورتمو اب زدم همون مانتو و شلوار تنگ و جلفی که وقتی سیاوش تو تنم دید میخاست بکشه منو رو پوشیدم و غلیظ ارایش کردم دقیقا همون جوری که سیاوش نمیخاست وسایلمو جمع کردم و از مامانم خدافزی کردم و سوار تاکسی شدم و پیش به سوی دانشگاه
هندزفریمو زدم تو گوشم و چشامو بستم ..!

- انقدری به پای ت موندم که خسته شدن پاهام ..
الکی گفتی دوست دارم:)
بد کردی باهام🙂🖤
هر چقدر خوب بودم یه ادم بد ساختی ازم
خیلی بدی کردی ولی ..
دوست دارم بازم :))))))))))))

با صدای راننده به خودم و اومدم جلوی دانشگاه وایساده بود و منتظر پیاده شدن من بود ، پولو حساب کردم و پیاده شدم .
دیدگاه ها (۲)

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت16...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت17...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت14...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت13...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

پآرت18. دلبرک شیرین آستآد

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

پارت ۳چون خیلی تاریک بود ندیدمش اول تصور کردم که ی آقای چاقه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط