𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:³⁵
+ دیگه برام مهم نیست که بمیرم!(بغض)
- باشه پس! برو(داد)
+ خواهش میکنم منو برگردونید (گریه)
- ا.ت دیوونم نکن!(بلند شد و با لیوان شرابی که توی دستش بود به سمت پله ها رفت که جلوی در اصلی بودن و خواست بره بالا که گفت)تا وقتی نفرین برداشته بشه جایی نمیری(سرد)
ا.ت رفت جلوش
+نمیخواممم حاضرم بمیرم اما یه دقیقه دیگه هم توی این قصر نمونمممم برم گردونیددد(گریه)
(که یهو کوک لیوان شرابشو کوبید رو زمین که باعث این شد لیوان تکه تکه بشه)
-یه چیز رو دوبار تکرار نمیکنم(سرد و عصبی)
(که ا.ت خم شد و تکه ایی از شیشه رو برداشت و جلوی گردنش گرفت)
+″حالا که براش مهم نیستم پس بهتره بمیرم″ منو برگردونید و اگر نه خودمو میکشم(عصبی و گریه)
-ا.ت!(عصبی)
+خواهش میکنم،التماس میکنم منو برگردونید (گریه)
+نمیشه!
+پس خودمو میکشم(داد و گریه)
-بکش!(عصبی،عربده)
(ا.ت خواست که دستشو بالا ببره که شیشه رو بکشه روی گردنش که یهو)
×ا.تتتت(جیغ)
•اینجا چه خبره جونگ کوک!(نگران)
(بورا سریع به سمت ا.ت میره و شیشه رو از دست ا.ت جدا میکنه که با دستای خونی ا.ت که بخاطر شیشه اینطور شده بود زل میزنه و رو به کوک ادامه میده)