"عشق و نفرت"
"عشق و نفرت"
part:⁹
[۱ هفته بعد]
(ا.ت و تهیون تو خونه مامان بابای تهیون زندگی میکردن و بعد از یه مدت قرار بود خودشون خونه بگیرن)
بخاطر تشنگی که داشتم از اتاق اومدم بیرون و رفتم آب بخورم لیوان رو برداشتم و آب رو ریختم توش و داشتم مینوشیدمش که صدایی پشت سرم شنیدم
_ا.ت
برگشتم و ناگهانی، بی اختیار همه آبی که تو دهنم بود رو روی صورت شخصی که جلوم بود خالی کردم..درسته..!اون شخص جین بود بعد از یه هفته بلاخره پیداش شد(از روز عروسی ا.ت و تهیون جین غیبش زده بود) و پریدن آب از دهنم بخاطر تعجب و خوشحالی بود
_آیش(با دستاش صورتشو پاک کرد)
+جین
ا.ت رفت و جین رو بغل کرد ولی اون پسش زد
_یا چته(با کمی حالت خجالت زده)
+چرا بهم نگفتی کجایی نگفتی نگرانت میشم
_(پوزخند)چه اهمیتی داره...بعدشم مگه تو چیکارمی که بخوای نگرانم شی ها؟
+خب...زن داداشتم
_میبینم از اینکه با هیونگم ازدواج کردی خوشحالی
+آره به قدری که هر لحظه حاضرم بمیرم
تهیون اومد
@جین؟
_بله
@کجا بودی این یه هفته
_ول کن
@باشه...راستی ا.ت حاضر شو میریم بیرون
+نمیام
@چرا
+حوصله ندارم
@خب برو حاضر شو میریم میگردیم حوصلت برمیگرده
+هوف (چشم غره)باشه
از اونجایی که تهیون از استایل لش خوشش نمیومد رفتم و دقیقاً یه لباس و شلوار لش پوشیدم[اسلاید دوم]
اومدم بیرون
+خب...من حاضرم
@ا.ت(جدی)
+بله
@مگه نمیدونی من از همچین تیپی متنفرم؟
+چون میدونم پوشیدم
@چرا سعی داری اذیتم کنی؟
+چون اذیت کردنت لذت بخشه
@ع به نظرم تنبیه کردن تو هم لذت بخش باشه
+چی؟
@(با نگاهش اشاره ای به کمربندش کرد)دوست نداری که یه همچین چیزی با بدنت برخورد کنه و یه جای کوچیکیم از بدن سفیدت دیگه سفید نمونه هوم؟
+یاااا تهیون جنبه داشته باش شوخی کردم
@لطفا دیگه همچین شوخی های بی مزه ای نکن
+هوف...باشه پس الان چی بپوشم به نظرت؟
@ست اینو واسه تو هم خریدم برو اونو بپوش
+باشه
رفتم و پوشیدم [اسلاید سوم]
+خب من حاضرم
_ام...به نظرت یکم کوتاه نیس؟
+نمیدو...
حرفم با حرف تهیون قطع شد
@نه خیلیم خوبه بریم
رفتیم بیرون و یکم قدم زدیم
@یه لحظه وایسا
+باشه
رفت و پشمک خرید
@بفرما
+ممنون
همینطور داشتیم قدم میزدیم و پشمک میخوردیم
@اوه اینجا رو همزادتو چرا دارن میفروشن
+چی
برم گردوند و گلفروشیو نشونم داد
@ایناهاش
+(قرمز شد)
رفت و چند شاخه گل رز قرمز رنگ خرید و اومد
@اینم واسه همسر قشنگم (لبخند)
+چی شده مهربون شدی
@بودم
گلا رو گرفتم
+عجب...
بوسه ای به گونش زدم
+ممنون
بعد از کلی گشت و گذار ساعت ۱۰ شب رسیدیم خونه
ادامه دارد...
برا پارت بعدی ۲۰ لایک و ۱۰۵ فالوور
خب اینم از پارت ۹ ببخشین دیر گذاشتم امتحان داشتم برا همین نمیتونستم پارت بذارم از این به بعد همین که شرطا برسن میذارم🥲
part:⁹
[۱ هفته بعد]
(ا.ت و تهیون تو خونه مامان بابای تهیون زندگی میکردن و بعد از یه مدت قرار بود خودشون خونه بگیرن)
بخاطر تشنگی که داشتم از اتاق اومدم بیرون و رفتم آب بخورم لیوان رو برداشتم و آب رو ریختم توش و داشتم مینوشیدمش که صدایی پشت سرم شنیدم
_ا.ت
برگشتم و ناگهانی، بی اختیار همه آبی که تو دهنم بود رو روی صورت شخصی که جلوم بود خالی کردم..درسته..!اون شخص جین بود بعد از یه هفته بلاخره پیداش شد(از روز عروسی ا.ت و تهیون جین غیبش زده بود) و پریدن آب از دهنم بخاطر تعجب و خوشحالی بود
_آیش(با دستاش صورتشو پاک کرد)
+جین
ا.ت رفت و جین رو بغل کرد ولی اون پسش زد
_یا چته(با کمی حالت خجالت زده)
+چرا بهم نگفتی کجایی نگفتی نگرانت میشم
_(پوزخند)چه اهمیتی داره...بعدشم مگه تو چیکارمی که بخوای نگرانم شی ها؟
+خب...زن داداشتم
_میبینم از اینکه با هیونگم ازدواج کردی خوشحالی
+آره به قدری که هر لحظه حاضرم بمیرم
تهیون اومد
@جین؟
_بله
@کجا بودی این یه هفته
_ول کن
@باشه...راستی ا.ت حاضر شو میریم بیرون
+نمیام
@چرا
+حوصله ندارم
@خب برو حاضر شو میریم میگردیم حوصلت برمیگرده
+هوف (چشم غره)باشه
از اونجایی که تهیون از استایل لش خوشش نمیومد رفتم و دقیقاً یه لباس و شلوار لش پوشیدم[اسلاید دوم]
اومدم بیرون
+خب...من حاضرم
@ا.ت(جدی)
+بله
@مگه نمیدونی من از همچین تیپی متنفرم؟
+چون میدونم پوشیدم
@چرا سعی داری اذیتم کنی؟
+چون اذیت کردنت لذت بخشه
@ع به نظرم تنبیه کردن تو هم لذت بخش باشه
+چی؟
@(با نگاهش اشاره ای به کمربندش کرد)دوست نداری که یه همچین چیزی با بدنت برخورد کنه و یه جای کوچیکیم از بدن سفیدت دیگه سفید نمونه هوم؟
+یاااا تهیون جنبه داشته باش شوخی کردم
@لطفا دیگه همچین شوخی های بی مزه ای نکن
+هوف...باشه پس الان چی بپوشم به نظرت؟
@ست اینو واسه تو هم خریدم برو اونو بپوش
+باشه
رفتم و پوشیدم [اسلاید سوم]
+خب من حاضرم
_ام...به نظرت یکم کوتاه نیس؟
+نمیدو...
حرفم با حرف تهیون قطع شد
@نه خیلیم خوبه بریم
رفتیم بیرون و یکم قدم زدیم
@یه لحظه وایسا
+باشه
رفت و پشمک خرید
@بفرما
+ممنون
همینطور داشتیم قدم میزدیم و پشمک میخوردیم
@اوه اینجا رو همزادتو چرا دارن میفروشن
+چی
برم گردوند و گلفروشیو نشونم داد
@ایناهاش
+(قرمز شد)
رفت و چند شاخه گل رز قرمز رنگ خرید و اومد
@اینم واسه همسر قشنگم (لبخند)
+چی شده مهربون شدی
@بودم
گلا رو گرفتم
+عجب...
بوسه ای به گونش زدم
+ممنون
بعد از کلی گشت و گذار ساعت ۱۰ شب رسیدیم خونه
ادامه دارد...
برا پارت بعدی ۲۰ لایک و ۱۰۵ فالوور
خب اینم از پارت ۹ ببخشین دیر گذاشتم امتحان داشتم برا همین نمیتونستم پارت بذارم از این به بعد همین که شرطا برسن میذارم🥲
۱۴.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.