رمان ماهک پارت 26
#رمان_ماهک #پارت_26
پتو رو زدم کنار و اشکامو با حرص با پشت دستم پاک کردم و همون طور که صدام میلرزید گفتم
+پس تو نگران دوستاتی ارههههههههههههه نترس اونا یک ذره هم ناراحت نمیشن مطمعن باش به دل نمیگیرن میدونی چرا چون درک و شعور و فهمشون از تو خیلی بیشتره
به طبع صداشو بالا تر برد و گفت
_میدونی چیه درک و شعور و فهم من اصلا پایین نیس اما متاسفانه تالا بچه نداشتم نمیدونم چطور باید با یه دختر بچه ی لجوج چموش لوس 18 ساله رفتار کنم شاید بقول تو دوست دخترای زیادی داشتم اما میتونم این اطمینانو بهت بدم که یروزم سابقه ی بچه داری ندارم
صداش رفته رفته بالاتر میرفت و ادامه داد نمیتونم بلد نیسم چطور باید با تو رفتار کنم میدونی این اولین باره که یچیزیو بلد نیسم تو زندگیم تا قبل از اینکه باتو ازدواج کنم فک میکردم از همه چی سر در میارم
باقیه حرفاشو دیگ نمیفهمیدم حسابی تو شک بودم حس میکردم واقعا اون مغزمو میخونه همین چند دقیقه پیش بود که منم داشتم به این موضوع فکر میکردم...
با اخرین کلمه ای که ادا کرد منم صدامو بردم بالا و با گریه شروع کردم به فریاد کشیدن و گفتن حرفایی که این چند وقت تو دلم بود اشکام میریخت پایین و حرفای دلم از دهنم بیرون میومد
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
پتو رو زدم کنار و اشکامو با حرص با پشت دستم پاک کردم و همون طور که صدام میلرزید گفتم
+پس تو نگران دوستاتی ارههههههههههههه نترس اونا یک ذره هم ناراحت نمیشن مطمعن باش به دل نمیگیرن میدونی چرا چون درک و شعور و فهمشون از تو خیلی بیشتره
به طبع صداشو بالا تر برد و گفت
_میدونی چیه درک و شعور و فهم من اصلا پایین نیس اما متاسفانه تالا بچه نداشتم نمیدونم چطور باید با یه دختر بچه ی لجوج چموش لوس 18 ساله رفتار کنم شاید بقول تو دوست دخترای زیادی داشتم اما میتونم این اطمینانو بهت بدم که یروزم سابقه ی بچه داری ندارم
صداش رفته رفته بالاتر میرفت و ادامه داد نمیتونم بلد نیسم چطور باید با تو رفتار کنم میدونی این اولین باره که یچیزیو بلد نیسم تو زندگیم تا قبل از اینکه باتو ازدواج کنم فک میکردم از همه چی سر در میارم
باقیه حرفاشو دیگ نمیفهمیدم حسابی تو شک بودم حس میکردم واقعا اون مغزمو میخونه همین چند دقیقه پیش بود که منم داشتم به این موضوع فکر میکردم...
با اخرین کلمه ای که ادا کرد منم صدامو بردم بالا و با گریه شروع کردم به فریاد کشیدن و گفتن حرفایی که این چند وقت تو دلم بود اشکام میریخت پایین و حرفای دلم از دهنم بیرون میومد
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۵.۵k
۱۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.